اثـر انگشت

اینجا بیابان برهوتی است که رد پای یک اثر انگشت در آن بر جای مانده است.

اثـر انگشت

اینجا بیابان برهوتی است که رد پای یک اثر انگشت در آن بر جای مانده است.

۵ مطلب در آگوست ۲۰۱۷ ثبت شده است

 
$ و دیگـر هیچ..

شب های بی توام شب گور است در خیال

ور بی تـو بامـداد کـنم روز محشـر است

دم دمای صبح است.خاموشی.بغض و ناراحتی در گلویمان آماسیده.نه تو کنارمان هستی و نه او هم بالینمان شده.دلمان تنگ است. ننگ بر این جوانی بی شور و بی غلیان.این شب ها میگذرند.روزها هم بدین سان..سال ها و ماه ها همه میگذرند.فصل ها هم گذرانند.بهار تابستان پاییز زمستان.. حتی ساعت ها هم می گذرند.ثانیه ها و دقیقه ها همینطور در حال گذشتن اند. هفته ها میروند و هفته های تازه تر  می آیند.. نیامده می روند.زندگی می گذرد.انسان ها؟ آنها هم رد میشوند و میروند. الا تو.. تو مانده ای و حجم سنگینی از اندوه را در ما به جا گذاشته ای.دل به قرار نداریم و سر همه به سودای توست. یک شب را نشان کن. در خلوتی ما را به دام بکش..مطربی خبر کن.ساز و دهلی به راه انداز.شرنگی مهیا کن.چند آیه ای کرسی شعر تلاوت کنیم.شاید کمی شاد شدیم.
$ سعدی
1396/5/27
A: میشل تو برای چی اومدی اینجا؟
B: چون میخوام دوباره با تو بخوابم.
A: دلیل خوبی برای اومدن به اینجا نیست.
B: خیلی هم دلیل خوبیه.یعنی این که من عاشقت هستم.
A: ولی من نمیدونم که عاشقت هستم یا نه
B: کی میفهمی که عاشق من هستی یا نیستی؟
A: به زودی..
B: به زودی یعنی کی؟یک ماه یک سال؟
A: به زودی یعنی به زودی
B: زنها عادتشون اینه که کاری رو که در عرض هشت ثانیه میتونند انجام بدن رو در عرض هشت روز انجام میدن. هیچ تفاوتی بین هشت ثانیه و هشت روز قائل نیستن. راستی 8 قرن هم فرصت خوبی برای فکر کردنه.
A: نه همون هشت روز خوبه
B: زن ها همه کاراشون رو با تاخیر انجام میدن. این اعصاب منو خورد میکنه.
 /Breathless_Jean Luc Godard/
فکر میکردم این به تاخیر انداختن فقط مشکل منه.البته من میذاشتم پای صبوری.جی کی همیشه میگه..میگه تو چرا انقد یه چیزیو لفتش میدی؟چرا همش آدمو معطل میذاری؟ خب حقیقتش اینه که ما همون اول تصمیمون رو برای کاری که میخوایم بکنیم یانکنیم گرفتیم.فقط زمان میخریم شاید یه چیزی این وسط عوض شد. یه چیزی که در تهایت به ضررمون نباشه.از اونجایی که ما همیشه مظلوم و قربانی داستان هستیم و آخر کار هم برای دلداری خودمون میگیم من حقم این نبوده  و اینجور خزعبلا..صبر میکنیم تا تصمیم گیریمون به ثبات برسه که یه موقع از این ضرب العجل بودن پشیمون نشیم.در عین حال به آزمایش هم برای طرف مقابله که تحمل اون هم سنجیده بشه.شایدم همش چرت و پرت باشه.شایدم شرطی شدیم به این که در ابتدای امر نه بگیم و با اصرار قبول کنیم یا از ترس به بعدن موکول کنیم. هرچی هست که اونام این به تاخیر انداختن رو بی جواب نمیذارن و به موقع اش درمون میذارن.نه ببخشید یعنی میذارن توو کاسه مون.
... therefore &

خیلی وقت بود نمیتونستم به موزیک گوش بدم.بالاخره از یه جایی باید بزنه بیرون..



$ I need you, I fucking need you
12:55_1396/5/11