اثـر انگشت

اینجا بیابان برهوتی است که رد پای یک اثر انگشت در آن بر جای مانده است.

اثـر انگشت

اینجا بیابان برهوتی است که رد پای یک اثر انگشت در آن بر جای مانده است.

۲ مطلب در ژوئن ۲۰۱۸ ثبت شده است

جان اشتان بک را اولین بار به واسطه ی او شناختم.اتللو را دوشنبه ها با صدای او روخوانی می کردم.داور مورد علاقه ام در مسابقه 4321.چه مرگ غریب و غیر منتظره ای../صدرالدین شجره/

یه مار افعی تووی گلوم چمبره زده و گه گاه سرشو تا زبون کوچیکه بالا میاره اما بیرون نمیاد.راه هر مواد خوراکی جز آب رو به روی دریچه معده ام مسدود کرده و همه چی رو پس میزنه.رو مبل دراز کشیدم و سرمو گذاشتم روی میز.پاهامو بالا میارم.نمیتونم اون بالا صافشون کنم.عضله هام درد میگیره.دستمو میارم بالا.پاهامو که به دستام میرسونم,کل بدنم به لرزش در میاد.حتی دکتر هم نتونست تشخیص بده گرمازده گیه یا به خاطر همزمان خوردن نرگسی با کشک بادمجون و شفته سماق و کالجوش.بهش اطمینان دادم که سیستم دفع قابل قبولی دارم و جز چهار بار اسفراغ پی در پی که کمکی به بیرون اومدن اون افعی کسکش نکرده علائم دیگه ای ندارم.چهل و اندی ساعته که دستگاه گوارشم از بالا تا پایین غیر فعال مونده و تمام اعضا و جوارحم تا تزریق سرم غذایی اعلان آتش بس دادن.از ماهی می پرسم به جز دعای پیشگیری از تب , دعایی برای مشکلات روده ای هم می دونه؟ چشم غره ای نصیبم میکنه و میگه به خاطر بی دین و ایمونیته که الان اینجایی..میگم اشتباه نکن این دست تطاول روزگاره/توی یه کتاب خوندم و دوست داشتم یه جا ازش استفاده کنم/ که ما باید تووی این لجنزار وقتتمون رو سپری کنیم وقتی معنی حرفامو نمیفهمه خودشو میزنه به نشنیدن.با حالتی که انگار ساعت ها توو فکر بوده میگه شاید داری سرما میخوری...