اثـر انگشت

اینجا بیابان برهوتی است که رد پای یک اثر انگشت در آن بر جای مانده است.

اثـر انگشت

اینجا بیابان برهوتی است که رد پای یک اثر انگشت در آن بر جای مانده است.

۶ مطلب در جولای ۲۰۱۷ ثبت شده است


Jill had been right in her appraisal of me.I was teetering on the brink of some kind of breakdown. Unable to deal with my feelings of anger,frustration,futility
They say that drowning is a painless way to go
Irrational man/Woody Allen

توو اقتصاد خرد یه مفهومی هست به اسم هزینه فرصت یا هزینه فرصت از دست رفته.منظور از هزینه صرفا هزینه های مالی نیست. به صورت پیش فرض منابع کم یابند و این رشته موظفه منابع رو به طور بهینه برای رفع حداکثر خواسته ها و نیاز های نامحدود به کار بگیره.جدا از بخش مالی و بودجه تخصیص داده شده که همیشه مشکل سازه ما با محدودیت زمان هم مواجه ایم.یعنی شما هرچه قدر هم که پولدار باشید باز محدودیت زمانی دارید. شبانه روز بیست و چهارساعته و باید تصمیم بگیرید که توو این بیست و چهار ساعت بهترین کاری که میتونید بکنید چیه؟ مثلا اگر مشغول اسکی توو کوهای آلپ هستید نمیتونید همزمان تووی هاوایی آفتاب بگیرید. یا اگر رفتن به خرید رو انتخاب میکنید نمیتونید توو این لحظه سینما هم برید.اگر پزشکی رو به عنوان رشته تحصیلی انتخاب میکنید نمیتونید وقت های مطالعه پزشکی رو به موسیقی اختصاص بدید.شما مجبورید یک  لذت/کار/ هدف رو فدای  لذت/ کار یا هدف دیگه ای بکنید.CliCK

قاعدتا خوندن رشته های اقتصاد /مدیریت/ حسابداری و ... آدمو داناتر نمیکنه ولی لامصب باعث میشه ماشین حساب ذهنت به کار بیفته و برای هر کاری شروع کنی به حساب کتاب کردن. که باعث میشه سرکوفت تمام کارایی که آدم میتونسته / میتونه انجام بده و نداده /نمیده رو به فرد بزنه. بعد آدم ناخودآگاه محتاط تر میشه و برای هر انتخابی از خودش میپرسه هزینه ی این انتخاب من چیه؟ چه چیزایی رو به واسطه ی این انتخاب از دست میدم و آیا چیزی که به دست میارم ارزشش رو داره؟

خیلی وقته که یه قشون توی مغزم باهم کلنجار میرن. یه پیش قراول هم همیشه جلوتر از بقیه داره بهم نهیب میزنه که بیخیال کارمندی و پشت میز نشینی.تمام وقتتو بذار رو زبانت.با توجه به مشاوره های دکتر صباری اونجا موفق تری. یه بار دیگه میگه برو امتحان نجات غریقیتو بده. سبحانی میگه تو زاده شدی برای توو آب بودن.من ِ فاکامالایی میدونم چی میخوام اما راه رو گم کردم.این هزینه تاوان سنگینه ایه برای من.فکر میکنم برای همه چی دیر شده و نمیتونم زمان رو به عقب برگردونم.عصبی میشم وقتی اینجوری توو کار خودم میمونم.خشم رو مثل سم توو خونم حس میکنم.میدونم.. اینو میدونم که ذاتا آدم خلاق و ابداع کننده ای نیستم اما بعضی وقتا حس میکنم من توو هیچی استعداد ندارم... من قرار نیست هیچی بشم.غرق شدن یه راه بدون درد واسه رفتنه...
.. This is exactly me

سلام. این یک دوبل برگر مخصوص است.آیا تابحال دوبل برگر با پنجاه درصد تخفیف خورده اید؟آیا میدانید ذره ذره گوشت و نانی که پایین میرود با مبلغی پایین تر از قیمت منو چقدر حال می دهد؟ دوبل برگر با پنجاه درصد تخفیف تنها آپشنیست که تنها به کارکنان فروشگاه تعلق میگیرد. یعنی دیگر شما لازم نیست پول دستمزد درست کردن آن غذا را بدهید. زیرا که خودتان آن را درست میکنید. اما باید پول مواد مصرف شده را بدهید. یعنی ارزش کاری که شما انجام میدهید با یک تکه گوشت یخ زده ی کارخانه ای که نود درصدش گوشت نیست  و چند اسلایس گوجه له شده , دو لایه نان , نصف پر کاهویی که مطمئن نیستید شسته شده است یا خیر و مقداری سس برابری می کند.
بعضی شب ها با میلی به فست فودی رفیقش میرویم و از دوبل برگر با پنجاه درصد تخفیف بهره مند میشویم. تنها ویژگی مثبت میلی همین است.که از دکتر و مهندس و بغال و چغال تا قصاب و بنا و رمال آشنا دارد و همه را رفیق میپندارد.به طوریکه اگر وسط خیابان نیاز به قضای حاجت پیدا کنید و دنبال سرویس بگردید اون یک توالت عمومی در همان نزدیکی میبردتان که فردی که مسئول پول گرفتن است آشنای میلیست و شما نگران رابطه مستقیم پر شدن چاه توالت با میزان پرداختی برای شاشیدن نیستید.
دوست میلی که دوبل برگر با پنجاه درصد تخفیف را شخصا برایمان آماده میکند و می آورد فکر میکند من دوست دختر میلی هستم که هر شب با او به آنجا میروم و شام میخورم.بخاطر همین است که به لبخند های من ری اکشن درست و حسابی نشان نمیدهد.خبر ندارد که بعد از شام میلی من را به خانه میرساند و شب را در خانه ی دوست دختر بیوه اش به صبح میرساند.نمیداند ما برای فرار از جهنمی مشترک آنجاییم.شام خوردن با میلی چیزی نیست که من دوستش بدارم.صرفاً تنها انتخابیست که در زندگی ام دارم.این شاید غم انگیزتر باشد.به این فکر میکنم که به میلی بگویم من دیگر نمی آیم.من دیگر دوبل برگر با پنجاه درصد تخفیف نمیخواهم.واقعا برایم مهم نیست اگر توی ذوقش بخورد.قلب رئوف من قبل از هرچیز در پی منافع خویش است.نخوردن آن دوبل برگر کیری شاید تنها تغییری باشد که من میتوانم در این جهان ایجاد کنم.راستش اسمش را نمی شود تغییر گذاشت چون هیچ چیز برای عرضه  هم ندارم.فقط دارم جایگاه نکبت بارم را در این دنیای گل و بلبل تثبیت میکنم.شاید بهتر این باشد که یک پیج اینستاگرام داشته باشم و عکس دوبل برگر با پنجاه درصد تخفیف را آنجا بگذارم.و برای کپشن هم یک دوبیتی بسرایم. حتی ایموجی هم برای همبرگرم در سایز های مختلف وجود دارد.عجیب است زیرا من دارم درسِ خر کردن مردم از طریق متن و تصویر را میخوانم. درس دروغگویی به آدمهایی که میدانند دروغ میگویی اما اهمیتی نمی دهند و دست آخر باورت میکنند و تورا جزئی از زندگیشان میدانند. زیرا که همه ما خسته ایم از بس شیر خشک خورده ایم.

هرچی پول ته حساب مونده بود رو خرج کردم. الان دیگه باید کت پدر ژپتو رو بفروشم تا کرایه رفت و امدم جورشه و ژان والژانی طور شکمم رو سیر کنم.من همونم که میخواستم پولامو جمع کنم برم ویتنام.

وقتی تن حقیرمو به مسلخ تو می برم
مغلوب قلب من مشو, ستیزه کن با پیکرم..


$ عنوان:  آنا آخماتوآ
با این همه باز حاضر نیستم برگردم  به اون دوران...