اثـر انگشت

اینجا بیابان برهوتی است که رد پای یک اثر انگشت در آن بر جای مانده است.

اثـر انگشت

اینجا بیابان برهوتی است که رد پای یک اثر انگشت در آن بر جای مانده است.

۹ مطلب در دسامبر ۲۰۱۶ ثبت شده است

 به خودم قول داده بودم اگر یه زمانی بچه دار شدم فقط بشنومش.مثل کاری که واسه بقیه میکنم. اگر نتونستم درکش کنم, حداقل مسخره اش هم نمی کنم.بوشوک کیس خوبی واسه تمرین بود که بفهمم من تحمل یه دهه بالاتر از خودم رو هم ندارم چه برسه به نسل های بعدی که تنها راه برای درکشون قطعا کشتنشونه.

درس امروز به بوشوک / کادوی شب تولدش/ وقتی بهش گفتم : انقدر خودخواه نباش. آخرین بارت باشه با مامان اینجوری حرف میزنی!و در جوابم شنیدم هاها! تا حالا خودتو موقع حرف زدن با مامان دیدی وقتی غر زدناش شروع میشه؟ /اگه من ریدم سعی کن تو نرینی.اینکه تو بخوای منو تکرار کنی افتخار نداره.تو خودت ریدی پس منم باید برینم سخیف ترین دفاعیه که میتونی از خودت بکنی./

این بدترین اتفاق تاریخ عمرمه که تازه سر باز کرده و داره رشد میکنه.داره زیاد و زیاد میشه و اگه جلوشو نگیرم میشم یه هیولا بدتر از مامانم.آره..من دارم شبیه مامانم میشم.اصلا من الان خود مامانمم.نمیدونم کی بود چی بود که این واقعیت وحشتناک رو  محکم و بیرحمانه زد توو صورتم.مراحل خیلی سریع طی شد.انکار. توو فکر رفتن  ترسیدن نا امید شدن پذیرفتن و توو این نقطه سرگردون موندن.یه ورژن جدید و به روز شده با قابلیت های بیشتر .. همه چیزایی که نمیخواستم من رو تبدیل به یه فاطی بکنه رو لیست کردم.از  ترک کدوم شروع کنم بیشتر رو کدوم کار کنم کدوما آسونتره کدوما سختتره کدوم رو میشه بیخیال شد..چیزی که جلومه یه پکیج کامل از تخمی ترین اخلاق و رفتارهای آدمیزاده.کوچیک ترین ناملایمات اعصابمو تحریک میکنه و خروجیش میشه وحشی شدن.پاچه گرفتن.ناراحت؟خیلی کم اما تا قیام قیامت میتونم غر بزنم و آیه یاس بخونم.از کاه کوه میسازم.چون همه چی جدیه. باید درست و اصولی پیش بره. بی هوا کاری کردن محض فان و خوشمزگی نداریم.یاد اون توئیت معروف میفتم که میگفت مردا هر چی سنشون بالا تر میره آروم تر و فرمانبردار تر میشن , ولی زنا بعد سی سالگی تازه هار میشن و من هنوز بیست و پنج رو رد نکرده وضعم اینه. جی کی هر بار با دیدنم میگه هی..ببین کی اومد.چیز گنده کن!از یه لکه ی کوچیک روی سرامیک میتونم بزرگ ترین داستان ترسناک دنیا رو بسازم.محق بودن در همه حال حتی وقتی منطق ردش میکنه.گوز رو به شقیقه ربط دادن. قاطی پاتی کردن همه چی و هم زدن گهی که درست کردم خوراکمه. یه جاهایی زیادی پوئن میدم و یه جاهای کوچیک مسخره کوتاه نمیام این دیگه آخری فاطی بودنه...




1395/10/1

تنها کاری که برای این یه تیکه بادوم زمینی از دستم بر میاد خوردنشه.بعد برم و بنویسم که خوردمش.حالا اینکه اونجا چی بشه چه فکری کنن خدا میدونه.داری میگی مواظب علامت خطر گازگرفتی باشم؟هست.حواسم به همه چی هست حتی میدونم کی کجا چه قدر رو توو مشتم نگه دارم.این روزها و شبای با هم میگذرن.بعدش امیدورام به جایی برسم که یه کار واقعی کرده باشم به جز خودرن بادوم زمینی!و تو داری چیکار میکنی؟با لاس ِ لغوی نظامی که میگه / قدر اهل هنر کسی داند که هنرنامه ها بسی خواند/ بند قبا می دری و با زمزمه ی / گوهر آینه است سینه تو آب حیوان در آبگینه تو/ به این رقعه پایان میدی.

چون ز شب نیمی بشد مستان همه بی خود شدند

مـا بماندیم و شب و شمع و شراب و آن نگـآر



2:22 _1395/9/27

/ اِعمال قدرت در تمام سطوح به شیوه ای یکسان است.قدرت از بالا تا پایین.در تصمیم گیری های فراگیرش همچون مداخله های بسیار ظریف اش به شیوه ای یک شکل و یک پارچه عمل می کند,حال ابزار یا نهادهایی که برآن تکیه می کند هر چه باشند, قدرت مطابق چرخ دنده های ساده و به طور بی پایان بازتولید شده ی قانون و ممنوعیت و سانسور عمل میکند:از دولت تا خانواده , از شاه تا پدر, از دادگاه تا خرده جریمه های نقدی روزمره,از مراجع استیلای اجتماعی تا ساختار های سازنده ی خود سوژه , شکل عمومی قدرت را می توان یافت.(البته در مقیاس هایی صرفا متفاوت) و این شکل عمومی قدرت , قانون است.به همراه بازی مشروع و نامشروع, تخطی و مجازات. این که به قدرت شکل ِ پادشاهی داده می شود که / حق / را صورت بندی می کند.شکل پدری که ممنوع می کند.شکل سانسوری که به سکوت وا میدارد. یا شکل استادی که قانون را می گوید.در هر حال نمای کلی قدرت در شکلی حقوقی ارائه می شود و اثرهایش اطاعت تعریف می شود. در برابر قدرتی که قانون است سوژه ای که به مثابه سوژه (که مقید است) ساخته می شود. کسی است که اطاعت می کند.شکل عمومی اطاعت نزد کسی که مقید است یعنی تبعه در برابر پادشاه, شهروند در برابر دولت, کودک در برابر والدین, مرید در برابر استاد, مطابق است با یک پارچگی صوری قدرت در سرتاسر این مراجع.قدرت قانون گذار از یک سو, سوژه ی مطیع از سوی دیگر.

منطق ِ قدرت , منطق ِ پارادوکسیکال قانونی است که به مثابه حکم عدم وجود, عدم ظهور و سکوت بیان می شود.نباید از آنچه ممنوع است سخن گفت تا آن حد که در واقعیت باطل شود.آنچه ناموجود است حق هیچ ظهوری ندارد.و آنچه باید در موردش سکوت کرد همچون چیزی که به تمامی ممنوع است از واقعیت طرد می شود./

میشل فوکو_اراده به دانستن

یه شب یه مردِ سبزه سیبیلوئه لاغر مردنی بهم گفت هر چیزی هر موضوعی که  فکر کردی خلاف عقل و منطقته و به زود داره بهت تحمیل میشه رو قبول نکن.در نهایت احترام و آرامش ردش کن.کاری که من نتونستم بکنم.. بابا نگفته بودی  که در مسند قدرت میتونی آزار دهنده باشی.. حالیت هست رنجی که خودت کشیدی رو داری به بقیه هم میدی؟ تو قهرمان خانواده بودی نه ابر قدرت. تحت لوای قانون و منافع خانواده با تکنیکای سیاه بازی داری همه اون آموزه های/ آزادی بدون قانون, قدرت بدون شاه/رو به باد هوا میدی.نگو من پدرمو حق دارم.اون مادرو گناه داره.حداقل این جدال ِ تن به تن با تو منصفانه نیست.کاری میکنی که جیغ بزنم درو محکم بکوبم و توو دلم برات آرزوی مرگ کنم.کمی به خودت بیا مرد!

$ شنبه های تعطیل ...فقط به یاد آدم میاره زندگی هنوز قشنگیاشو از دست نداده.

 اگر بفهمه امشب از چتامونم back up گرفتم قطع به یقین زنگ میزنه تیمارستان..
تو چی؟توام اینجوری فکر میکنی؟



95/9/21_قبل از رفتن برای میکرو


کافیه بدونه حواست بهش هست.جوری رفتار کن انگار free time ات مخصوص اونه. وقتی تماس گرفت نرم برخورد کن.مثل این که دلت برا شنیدن صداش تنگ شده.شبا شببخیر بگو. هر از چندگاهی عذرخواهی و اظهار ندامت کن برای نبودِ شرایط دلخواهش. hardly ever هم اون جمله دو کلمه ایه معروف رو بگو. تا عمر داری مثل کَنه با توئه./everywhere,every time,for ever/زنا عاشق این مسخره بازیان.

 /خدایا, شوخی های کوچیکی که باهات میکنم رو ببخش.منم شوخی های خرکی تو با خودم رو می بخشم./

A : ربی! یه دودقه اونورو ول بده. بشین اینجا کارت دارم.
B : تو کی باشی که به من دستور بدی؟
A : نشناختی؟
B : کدومی؟
A : همون ام دیگه...همون که که از روز اول بهت گفتم اگه میخوای بهت اعتقاد داشته باشم, باید بهم اعتماد کنی.به حال خودم بذاریم..
B : نسبت به اون روزا همه چی فرق کرده.
A : خیلی چیزا ممکنه.ولی من و تو نه.
B : تنها چیزی که میتونم بهت بگم اینه : کار خودتو بکن. جسور باش اما کله خرنه . وا نده.تخت گاز برو.گند نزن بقیه اش با ... بقیه اش هم با خودته.
A : خوبه. منم همینو میخوام.همه چی پای خودم. حتی صبحونه و شام.
B : اومده بودی فقط همینو بگی؟
A : خب راستش در اصل اومده بودم بگم آب گرمکن نمیدونم چه مرگش شده. موقع ظرف شستن آب داغه.توو دستشویی داغه اما همین که میری حموم بعد پنج دقیقه آب قندیل می بنده.اینو واسم ردیفش کن قربون دستت.
B : / با خودش زمزمه می کند/ این دیگه چه کوفتی بود من درست کردم؟

$ برای هیچکس توو فوتبال به اندازه سانچز خوشحال نشدم که از بارسا اومد ارسنال و انقد خوب درخشید.مطمئنا هیچوقت نمیتونست اونجا اینی باشه که الان هست.لزوما همیشه بهترین ها نباید انتخاب های ما باشند.