اثـر انگشت

اینجا بیابان برهوتی است که رد پای یک اثر انگشت در آن بر جای مانده است.

اثـر انگشت

اینجا بیابان برهوتی است که رد پای یک اثر انگشت در آن بر جای مانده است.

۲ مطلب در سپتامبر ۲۰۱۷ ثبت شده است

دارم میرم از این شهر و از این آشوب و این غوغا
دلم خسته است ولی روزم همه افسوس و نیست فردا
به جز کابوس یک بن بست در پایان تلخ راه...
دارم میرم
رفتن به از ماندن شعری که میخوانم
من مسافرم چیزی جز رفتن نمیدانم
من جایی نمیشینم جایی نمیمانم..
دارم میرم
/کیوسک/
.
.
.
خدا به همرات ای خسته از شب
اما سفر نیست علاج این درد ...
/ابی/
10:10_1396/7/6
میدونی ترس از مریضی صدبرابر بدتر از داشتن اون مریضیه.ام اس اون بیماریه که فکر میکنم ممکنه روزی بهش مبتلا بشم.البته علم اونقدر پیشرفت کرده که به این زودیا نمیمیریم.اما اگه الان ام اس میداشتم خیلی چیزا بود که مردم دیگه دربارش رو اعصابم نمیرفتن.مثلا دیگه ازت نمیپرسن هنوز سرکاری میری؟قسط وامتو چجوری میدی؟چرا نمیری یه هنری یاد بگیری؟لباسارو ببر توو بالکن پهن کن.یا بدتر از همه اینا جلوی یه مشت مهمون بگن پاشو چایی بریز یا زیردستی هارو تمیزکن و آدم از رودربایستی مجبور بشه انجام بده.تنها چیزی که میگن اینه : /Congratulations on not being dead/ تازه بهونه خوبی هم هست که همیشه دستت تو دست کسی که میخوای باشه و مثل احمقا دست توو جیبت نکنی و بگی هوا چقدر سرد شده.مخصوصا الان!الان ِ الان که یه خروار ظرف و قابلمه از دیشب و امروز ظهر توو ظرفشویی بالا و پایین میپره.شاید در اصل ترسی از ام اس گرفتن نداشته باشم.شاید فکر میکردم از ام اس میترسم و چیزی که واقعا میخوام اینه که ام اس داشته باشم.