اثـر انگشت

اینجا بیابان برهوتی است که رد پای یک اثر انگشت در آن بر جای مانده است.

اثـر انگشت

اینجا بیابان برهوتی است که رد پای یک اثر انگشت در آن بر جای مانده است.

۲۰ مطلب با موضوع «برای همه جی کی های زندگیم» ثبت شده است

ز کوی میکده دوشش به دوش می بردند

امام شهر که سجاده می کشید به دوش..



$ /حافظ/ است دیگر!خوب میداند امام شهر چگونه باید باشد..

جی کی خفته ی من.. اگر روزی بفهمی اساس این رابطه بر پایه ترحم و تالم بر بیچارگی تو مجددا بنا شده چه میکنی؟اه جی کی نازنینم.. معلوم است که نمیگذارم بفهمی..هیچگاه نمیگذارم بفهمی در این روزهای رقت انگیز زندگی ات تا چه اندازه دلم میخواست از تو دوری کنم.به فاصبه خاور دور تا جهان غرب...من تاب تحمل این دربه دری و تیره روزی ات را ندارم.

اه جی کی بیچاره ی من ..از سربازی که امدی چه شمایل مزخرفی داشتی  پوست آفتاب سوخته و زمخت, لبهای خشک و ترک خورده ی آویزان, خرمنی از ریش نتراشیده ی سیاه شبیه سپاهیان لشکر یزید, خبری از لپ های گل انداخته ات نبود. با کمری خمیده, پاهای ورم کرده و آلتی از کار افتاده به سمتم آمدی و چه مشتاقانه در آغوشت گرفتم. در گوشم به جای خواندن واژه دلتنگی گفتی مری موهای سرم ریخته و دیگر در نمی آید.

اه جی کی کچلم... دو سال از بهترین سال های عمرت چگونه در حال تلف شدن است و من چه غریبانه از پشت این پنجره اسکایپ  به تماشای برگریزان عمرت نشسته ام و تنها کاری که از دستم برمی آید یادوآری خوردن قرص های هرفولیک و نورکرین ات در ساعات شبانه روز است.

اه جی کی فقیر من.. تو حتی استطاعت مالی شارژ اینترنتت را هم نداری و غرور کیری ات نمیگذارد به من بگویی هزینه کتابها و کلاس های آیلتست را از کجا می آوری... بعد ککه دویس تومن از کجا اوردی دادی به نیما؟

اه جی کی خشمگین من.. در حال پشت سر گذاشتن بحران سی سالگی هستی اما هنوز هم منتظر لیوان شیرموزی که مادر دستت میدهد. تو کی قرار است بزرگ شوی؟و من تا کی باید دستت را بگیرم و از زمین بلندت کنم وقتی خودم زیر پا له شده ام.

اه جی کی نادان من.. کاش توجه کافی به اطرافت داشتی و میدیدی که میتوان در عرض یک سال سیصد و شصت میلیون بار مرد.کاش این ناله های بی انتها به لهجه ی اعصاب خورد کن اصفهانی را بس کنی. تو تنها نیستی و همه ما آمده ایم که تحت هر شرایطی رنج بکشیم. کاش میدانستی موسیقی چه مرهم فوق العاده ایست. کاش سنتورت را به من بدهی.

اه جی کی دیوانه ی من.. دارم با تو صحبت میکنم و نمیدانم فکر تو دارد به کجاها پرواز میکند.دراز کشیده ای روبرویم صم بکم.میدانی چقدر ازت متنفرم؟ شاید مثل من به این فکر میکنی که بعد از این همه سال هنوز همدیگر را نمیشناسیم..اه به قول آن ویت کنگ ناشناس/برای یک عشق واقعی چه سرنوشت بیرحمی است/

وقتی تن حقیرمو به مسلخ تو می برم
مغلوب قلب من مشو, ستیزه کن با پیکرم..


$ عنوان:  آنا آخماتوآ

شیفته ی منه. وقتی کنار هم می ایستم از برق نگاهش می فهمم چقدر بهم افتخار میکنه. بر عکس من خیلی بااخلاق, مبادی آداب و تمیزه. دوست داره رنگای روشن براش بپوشم.میگه آبی و کرم خیلی بهم میاد. اون میخواد با صدای بلند نمایشنامه هارو بخونیم و راجع به آینده مون حرف بزنیم.دوست داره چهاردستی  پیانو بزنیم و همیشه توو تاریکی همو ببوسیم .دلش میخواد بجای سلام صبح بخیر در من طلوع کن تا جنگلی شوم  رو بهم بگه. ازم خواسته هیچ وقت تن ماهی نخوریم. اون داره سعی میکنه نفرت رو از من بگیره, به جنگ درونم پایان بده و توهم تنهایی رو ازم دور کنه. اون همیشه وعده آرمانی و تخیلی شاملو رو بهم میده و من تهش روی پاهاش لنگر میندازم در آغوشش پهلو میگیرم سکان رها میکنم و  همه محتویات معده ام رو بالا بیارم .بعد مثل همیشه بخواب میرم. به استقبال خواب مرگ اثر استراوینسکی.


از حمام که بیزون می آیی چه زیرکولر دراز بکشی چه کنار بخاری , با حوله یا برهنه.. هر بار تنت طلب و هوس یک چیز دارد : شربت خنک , چای داغ ...سرما یا گرما اما خواسته من همیشه یک چیز ِ ثابت است:تو
تـو و تـو و همه ی تـو..

می روم از برت ای یـار و ندانم زینجا

به کـجا؟ با چه قـدم؟ با چه نشان؟

باید رفت


$ علی اشتری

میان ما و تو مـویی علاقه بود

گسستی..

 

تمام مدتی که حرف میزدیم دلشوره داشتم و عرق سردی رو تنم نشسته بود که دلیلش رو نمیدونستم.وقت قطع کردیم رفتم توالت.حالا دلیلشو میدونستم. شاش کردنم سه دقیقه بیشتر طول نکشید اما نیم ساعت رو فرنگی نشسته بودم. عجب جایی ... تن ِ آدم یک جاست, روحش جایی دیگر.فکر کردم... به تو به خودم به اتفاقات بینمون..حس ِ اون پنجشنبه ی کثیف ِ دوست داشتنیِ تکرار نشدنی که هوش از سرم رفت.. حس حرفهایی  که چقدر نسبت به تن هم به وجود هم مالکیم ... حس این که تا کجا میتونیم همو بخوایم و پای هم صبر کنیم.. حس اون پنجشنبه تا ظهر بیشتر دووم نداشت.نتونستم یا نخواستم باورکنم که چه زود سرد شدم.چه راحت پشیمون شدم از پذیرفتن دوباره ات. جی کی عزیزم... همه دوست داشتنم نسبت بهت رو وصله پینه کرده بودم تا دوباره ترمیم بشن.تا دوباره همه چیو از نو بسازیم.چی کار کردی؟چرا فکر کردی هنوزم دروغات واسم شیرینه؟ چرا با پنهانکاری عطش خواستنت رو کم کردی؟ دیدی چه زود جامون با هم عوض شد؟ دیدی کسگاب بودن منم حدی داره؟ دیدی بیلی جوئل کجا به دادمون رسید وقتی میگفتی برای یه روح که از بد روزگار توو دوتا جسم جدا افتادن روراستی معنی نداره؟ تلاشت برای ماست مالی کردن ستودنی بود.

این قدر تحت تاثیر افکار و فضای پیرامونم قرار گرفته بودم که چند قطره اشک هم ریختم.شلوارمو بالا کشیدم و اومدم بیرون.

جی کی عزیزم این آخر خط عاشقانه ما بود.

 

1395/10/10_بعد از رستوران پاداش


تنها کاری که برای این یه تیکه بادوم زمینی از دستم بر میاد خوردنشه.بعد برم و بنویسم که خوردمش.حالا اینکه اونجا چی بشه چه فکری کنن خدا میدونه.داری میگی مواظب علامت خطر گازگرفتی باشم؟هست.حواسم به همه چی هست حتی میدونم کی کجا چه قدر رو توو مشتم نگه دارم.این روزها و شبای با هم میگذرن.بعدش امیدورام به جایی برسم که یه کار واقعی کرده باشم به جز خودرن بادوم زمینی!و تو داری چیکار میکنی؟با لاس ِ لغوی نظامی که میگه / قدر اهل هنر کسی داند که هنرنامه ها بسی خواند/ بند قبا می دری و با زمزمه ی / گوهر آینه است سینه تو آب حیوان در آبگینه تو/ به این رقعه پایان میدی.

کافیه بدونه حواست بهش هست.جوری رفتار کن انگار free time ات مخصوص اونه. وقتی تماس گرفت نرم برخورد کن.مثل این که دلت برا شنیدن صداش تنگ شده.شبا شببخیر بگو. هر از چندگاهی عذرخواهی و اظهار ندامت کن برای نبودِ شرایط دلخواهش. hardly ever هم اون جمله دو کلمه ایه معروف رو بگو. تا عمر داری مثل کَنه با توئه./everywhere,every time,for ever/زنا عاشق این مسخره بازیان.

تـو از قبیله ی خوبـان سست پیمانی

مـن از جماعت ِ عشاق ِ سخت پیوند


جی کی امروز اعزام شده آموزشی..چشام کاسه خونه.پهنای صورتم رو گلوله های برفی نمک پوشونده. نفسم بالا نمیاد.حالم بده.توو دلم به جای رخت ,فرش و تشک پامال می کنن.نمیدونم کدوم قبرستونی فرستادنش.نمی تونم خبر بگیرم.کی رفته؟کی برمیگرده؟ زمزمه های خوندن
I don't know where to find you
, I don't how to reach you.
within my heart & my soul I wait for you..
با لارا فابیان هم راه به جایی نداره.مگه نه اینکه شنیدن موسقی آرامبخش روحه؟جانی دوباره به کالبد مرده است؟با توام سلطان مری کوری مرده!چی زر و زور کردی پس؟پی ام آخرم seen خورده و جواب نداده.گوشیش  از دسترس خارج شده.بعد از ماه ها پی ام داده دارم میرم. نگران نشو.. اما من بیشتر از هر وقت دیگه ای نگران و دلتنگم.از تصور اینکه موهای جوگندمیشو از ته زده باشن دارم دق میکنم.آتش زیر خاکستر رو وقتی حس کردم که بعد از مدت ها عکسشو دیدم.اون احساس خاموش نشده بود.
$ با من از منطق حرف نزن.حداقل تا دوماه آینده..
1395/06/01


جی کی :

کنار کابینت ایستاده بودی.بطری سبز را برداشتی و گفتی شراب ممتاز فرانسوی را با AOP نشان می دهند. دومی را برداشتی و گفتی این یکی ممتاز ایتالیاییست علامت اختصاری اش DOCG ست.گیلاس اسپانیایی را که ریختی  گفتی این یکی را  با DOP می شناسند و بعد از کمی چشیدن گفتی الان برای تو یک لیوان نسکافه درست میکنم.نگاهت کردم..تا آخرش رفتی..فهمیدی که حاظر نیستم هیچ کدام از آنها را با طعم آبجوی یواشکی مان زیر سی و سه پل عوض کنم.

$ همین دو بیت برای بنده شدن کافی نیست؟اگه نه که برید بمیرید.

می نخور با همه کس تا نخورم خون جگر

سر مکش تا نکشد سر به فلک فریادم

زلف را حلقه مکن تا نکنی در بندم

طره را تاب مده تا ندهی بر بادم... آه.. دادی بر بادم با یادت شادم دل به تو دادم در دام افتادم از غم آزادم..

$$ کی آیی به برم کثافت؟

 

 


امروز که توو کانتکتام دیدم آنلاینی خیلی تعجب کردم که چرا دیگه با دیدن عکست دست و دلم نمیلرزه.چندباری خواستم پاکت کنم اما فکر کردم شمارت یادم میره و به خاطر مسیج های تبریک عیدی که میدی نمیخوام با گفتن/شما؟/ کسخل به نظر بیام. نیستی ببینی این روزا چقدر خوب شدم.چقدر حال و هوام نسبت به اوضاع اون اواخری که باهم گذروندیم عوض شده.آب زیر پوستم رفته و لپام گل انداخته.شدم اون جوجوی تپلی و بامزه ای که میخواستی.نیستی ببینی کسی جاتو گرفته که خیلی از تو بزرگتره.پوست ِ صاف و سفید تورو نداره درواقع صورتش پر از چاله های ریز ریزه که احتمالا وقتی بچه بوده  آبله مرغون گرفته و مامانش با لیف و صابون به جونش افتاده یا آثار بجامونده از کندن جوشهای غرور جوونیشه.موهاشم مشکی نیست و خیلی کم پشت تر از توئه.خلاصه که از نظر ظاهری تو نیستی و فکر نمیکنم در طول زندگیم کسی شبیه تورو پیدا کنم.تواضع و مهربونی ِ تورو هم نداره اما میشه باهاش کنار اومد.تنها وجه اشتراکتون بعد از مذکر بودن تمیزی وسواس گونتونه که اینم از شانس بد ِ منه که هر کی به تورم میخوره درست دست میذاره رو نقطه ضعفم.اینارو گفتم تا هضم بقیه ی چیزایی که میخوام بگم برات آسونتر باشه.از تو خیلی ولخرجتره..علاقه اش به لباس وحشتناک ِ و مثل تو از یه مدل تی شرت یه جین نمیخره و با هر رنگیش یه عکس نداره.خب میدونی که این چقدر رو من هم تاثیر میذاره...یادته شروع دیدارهای ما توو نیم فصل دوم ساعت 5 الی 9 بود؟تازه یک ساعتشم به بادهوا و سکوت و گفتن مکررات میگذشت؟حالا با این یکی از شروع صبح تا پنج و شیش بعداظهر بلکم بیشتر پا به پای هم داریم کار میکنیم..انقدر که صدای ماهی و بابا دراومده.با تو مینشستم سریالای آبکی 90 شبی رو میدیدم حالا هر روزی که زود کارمون تموم بشه یه فیلم سینمایی ِ خووب که از قبل کنار گذاشتم در انتظارمونه.با تو که بودم اطلاعات خوبی از سازهای زهی و بادی و موسیقی سنتی و غربی یاد گرفتم حالا اما مشغول فراگیری انواع ماشین از اسم و سازنده و قطعات و هرچی که به ماشین ربط داشته باشه هستم.با تو دوشنبه ها نود می دیدم حالا با جایگزینت پنجشنبه ها فوتبال 120 نگاه می کنم.با تو کافه لاته میخوردم با براونی .با جایگزینت استیک میزنم و چلو گوشت.هنوزم منو شما خطاب میکنه و مثل تو از همون روز اول بهم نمیگه ممه طلا.راستش نمیدونم واقعا جنتلمنه یا داره ادای آدمای با شخصیت رو در میاره.به هر حال یکی هست که دیگه افسوس نبودنت رو نمیخورم.روزی که رفتی برام آخر دنیا بود.جیغ و عجز و لابه و داد و هوار و فغان تووی تنهاییام برای تو  که دیگه کجا میتونه بهتر از منُ برای خودش پیدا کنه.../این منت گذاشتن رو هم از اون یاد گرفتم/ به خودم فکر نکرده بودم که ممکنه بهتر از تویی هم برای من وجود داشته باشه.بذار آخرین تیر ترکشم بهت بزنم و برم. دستاش... نترس هنوز نگرفتمش! اما بارها و ثانیه های طولانی بهشون خیره شدم.خیلی پهن تر و محکم تر از دستای ظریف و زنونه ی توئه.

94/12/21

نه خاص ام نه تابع مد.نه علاقه ای به شمع و پروانه و خرس و شکلات دارم و نه حرفایی که ازش قلب و گل بیاد بیرون.وحشی ام اما یه وحشی لوس.مثال نزدیکی که الان یادم میاد شاید فابیان تو Pulp Fiction ـه. توی رابطه من اون شکلی میشم.خنگ و لوس.وسط موقعیت های حساس من توو کوچه های علی چپ لی لی بازی میکنم.وسط کشت و کشتار سراغ هوندامو میگیرم و تنها چیزی که ممکنه آرومم کنه صحبت در مورد دوغی ِ که صبح به جای ذغال اخته خوردم.من دوست داشتنمو جوری میگم که هیشکی نمیگه.اما مردم عاشق چی ان؟ عاشق کلیشه.عاشق گفتن مکررات و کارای کپی شده.من میگم عشقم بهت مثل لذت اون لحظه ایه که از فرط شاش بدو خودمو سمت آبریزگاه میرسونم.درست اون لحظه ی مکث قبل از اومدن اولین قطره.. اون سکوت..حس من به تو شبیه به همچین موقعیتیه.همه اینارو توو آرامش وقتی داریم سیب زمینی سرخ کرده یا هویج بستنی میخوریم میگم.اما انقدر خنگی که شاکی میشی.فکر میکنی مسخرت میکنم.سعی میکنم بحث رو بکشونم سمت شکمت.شکم قلمبه فرق میکنه با اون شکم ور اومده حاجی بازاریای خرفت.یه وجه اشتراک دیگه بین من و فابیان./یه شکم قلمبه با اندامی نرمال.صورت معمولی, پاهای معمولی,باسن معمولی با شکم گرده کوچیک تا وقتی تی شرت میپوشی کاملا معلوم باشه/حالا اینکه بقیه دوست ندارن یا براشون جذاب نیست به من ربطی نداره. اینا حسای واقعی من ان.اون شکم منبع آرامشه واسم.از بالشتی که از پَر قوهای جزیره الوشن پُر شده برام نرم تره.واکنش تو چیه جز اینکه تهمت میزنی ذهن کثیفی دارم و میگی باز پرت و پلا شروع شد؟همینی که هست.میتونی پاشی بری و من برای اینکه تا اینجا همراهیم کردی ازت تشکر میکنم.خب من مثه مریم حیدرزاد بی جنبه نیستم که با رفتنت شقایق های بیچاره رو رسوا کنم و انقدر دیوونه نشدم که شکایت ِ تورو به پیش مرغا ببرم. مثه زیتا ملکی ام نمیتونم عاشقانه بنویسم و سر یه کافه رفتن یا نرفتن زمین و آسمون رو بهم ببافم.مثل اون دختر بلاگره بلد نیستم بنویسم دلم گرفته و چهار هزراتا چشم ِ بز  واسم خمار شن.مثه فرامرز فرحمهر که فکرشم نکن باشم.جاکشانه بذاری بری بعد دعامم پشت سرت باشه؟ببخشید که دیگه انقد دلم گنده نیست آرزو کنم بدون من حالت خوب باشه و بهت خوش بگذره..همش همینا بودن.من با این چیزا خوشحالم.سر ِ راهت داری میری به نفر بعدی بگو بیاد توو..

$ تنها شرطم واسه داشتن یه رابطه اینه که مطمئن باشم من از طرف جاکشترم و اونه که مجبوره تحملم کنه.

/اس تی/ دختر معقول و متینی بود.از این ادا و اطوارای داف نما رو نداشت. کم رو بود اما موقع حرف زدن به تته پته نمی افتاد. در عین چهره نمکی و شیرینش , موذی هم بود. اما وقت هایی که با /جی کی/ تنها میشد یک مرتبه رنگ عوض میکرد.تبدیل میشد به یک حیوون شیطون و ملوس و گاهی ترسناک.اس تی از پس حرف ها و دست انداختن های جی کی بر نمی اومد.برای همین به کشتی متوسل میشد.حمله میکرد.لگد میزد.فحش میداد.گاز میگرفت.موهای جی کی رو میکشید.دماغشو فشار میداد. اس تی حیوون دست آموز و دوست داشتنی برای جی کی بود.که مدام سر به سرش میذاشت.می خندید و کیف میکرد.او میدونست هر زن یک اقلیم است.آداب و رسوم خودش را دارد آری ... جی کی بلد بود چگونه با زن ها سر کند و در دام نگهشان دارد...

$توو فکر یک سقفم/یه سقف بی روزن/یه سقف پا برجا/محکم تر از آهن/سقفی که تن پوش ِ هراس ما باشه/توو سردی شبها/لباس ما باشه/سقفی اندازه قلب من و تو/واسه لمس تپش دلواپسی/برای شرم لطیف لحظه ها/واسه پیچیدن بوی اطلسی/زیر این سقف با تو از گل,از شب و ستاره میگم/از تو و از خواستن تو/میگم و دوباره میگم/زندگیمون زیر این سقف با تو اندازه میگیرم/گم میشم توو معنی تو/معنی تازه میگیرم/سقفمون افسوس و افسوس../تن ابر آسمونه/یه افق یه بی نهایت.. کمترین فاصلمونه../توو فکر یک سقفم/یه سقف رویایی/سقفی برای ما/حتی مقوایی/تو فکر یک سقفم/یه سقف بی روزن/سقفی برای عشق/برای تو با من/سقفی اندازه قلب من و تو/واسه لمس تپش دلواپسی/برای شرم لطیف آینه ها/واسه پیچیدن بوی اطلسی/ زیر این سقف اگه باشه/پر میشه از گرمای تو/لختی پنجره هاشو می پوشونه دستای تو/ زیر این سقف/خوبه عطر خود فراموشی بپاشیم/آخر قصه بخوابیم/اول ترانه پاشیم/سقفمون افسوس و افسوس../تن ابر آسمونه/یه افق یه بی نهایت.. کمتریت فاصلمونه../توو فکر یک سقفم ...


خانه قدیمی .. آخ خانه قدیمی .. ما به تو باز خواهیم گشت. من و او باهم. در تو زندگی خواهیم کرد. در تو کتاب خواهیم خواند / فیلم خواهیم دید/ در تو عاشق خواهیم شد به آسانی.. / خنده سر خواهیم داد و در آغوشت می گرییم به سختی ../ در تو خواهیم خوابید/ بیدار خواهیم شد .. تنها , با دیگران , با عشق , با دوست , با موسیقی , با شعر ../ در تو ما خودمان خواهیم بود. خود ِ خود ِ خودمان. من و او باهم. سینه به سینه. دست در دست /آینه ها گواه ما خواهند بود/ آخ خانه قدیمی .. خرابت نکنند که خرابت شده ام. در آغوشت گرفتم. بوسه بارانت کردم. از دالان هایت وعده گرفتم / وعده گرفتم تا عاشقانه حیاطت را بروبیم / آب را در باغچه هایت روان کنیم /گلدان هایت را به فرزندی بگیریم/ پله هایت را شاعرانه بِشُماریم /خانه قدیمی.. آبتنی در حوضچه ات تن های مارا شعله ور خواهد کرد/ آب انبارت جعبه سیاه ما خواهد شد / شب های تابستان زیر نور ماه روی تخت های زیر پنجره نظاره گر معاشقه ما خواهی بود /ستاره ها برایمان چشمک خواهند زد/ خانه قدیمی .. تنها تو میتوانی انقدر زیبا, اینقدر خواستنی و اینقدر باشکوه باشی / آی خانه قدیمی .. ما به امید طلوع خورشید از پس ِ پنجره های مشبک ِ چوبی ات بیدار خواهیم شد. در خاطرمان جاودانه ای .. به محض آمدن / او / ما به تو باز خواهیم گشت خانه قدیمی.

کـاشان _ خانه عامری ها

$ سقف


از شبی کـه بـه

چشم های خـونین ِ مشکـی ات گشوده به سان شبانگاهان

نگـاه هـای نـافـذ ِ غره ات در پس ِ هـر سپیده دمان

لـب های یـاقـوتـی کهـربایی ات بـه ژرفـای ِ هـر انـار

بـوسه های شـرابی بی وقفـه ات میان ِ سقوط ِ خاک و آتش

دست های گُـر گـرفته شهـوت پـرورت تا اوج ِ دلـکش ِ حلاوت

خنده های بی محابایِ مستانه ات بر فـراز ِ کوکوی قـمری ها

درود گــفتم

با یـادشان

خشم را

درد را

رنـج را

عسرت را

حسرت را

زندگـی را

مـرگ را

دوست داشتن را

نفـرت را

هــر روز

هــر روز

آپدیت میکنم.

غــروب ِ 94/07/28

$ خودم از چیزی که سمبل کردم خنده ام گرفته اما خدا شاهده با احساس نوشتم.با احساس بخونید :دی

آدما به دو دلیل تغییر رنگ میدن.یا سلیقه شون عوض شده یا انگیزه شون. مهم اینه که کی چجوری راحت تره.کی چجوری بیشتر حال میکنه. همیشه اینو میدونستم فقط تازه باورش کردم.درسته!مهره هامو جا به جا چیده بودم ,پس مستحق باختم.

تا وقتی بچه ای از اطرافیانت یه ذهنیت ِ شسته رفته مقدس داری. شخصیتشون رو تا سر حد پرستش تحسین میکنی. اما وقتی بزرگ میشی و پنهان کاری ازت سخت میشه میکشوننت طرف خودشون و دونه دونه کثافت کاری هاشونو برات رو میکنن. خواه ناخواه وارد بازی پیچیده و کسالت بار وانمود کردنِ/چیزی نمیدونی یا موضوع مهمی نیست که بخوای راجع بهش حرف بزنی/ میشی و تو میمونی و یه دنیا پر از آشغالای تر و تمیز و شسته رفته که عاشقشونی.

تا حالا توو عمرم انقد شوکه نشده بودم... تا حال توو عمرم!فقط منتظرم یکی از یه جایی پیداش بشه و بگه باباتم که آرررررررره....مادرتم که اووووووووف.استاد های زمان خویش بودن.

Tracy Chapman عزیز

مرسی که هرموقع remember the tinman ــِت رو play میکنم با وجودی که میدونی هیچ اعتقادی به دعا ندارم برام دعا میکنی تا قلبمو پیدا کنم.اما من دیگه احتیاجی بهش ندارم.چون از یک عظیم الشانی یاد گرفتم که ماهیچه تپنده مو به دو قسمت مساوی تقسیم کنم و هر کردوم از دو قسمت رو به پنج قسمت نامساوی. اون پنج قسمت رو هم به مربع های کوچیک دو در دو.و هرکدوم از این مربع ها رو به سیخ های کباب چوبی بکشم.اینجوری برای هر robber , trickster , bandits  و اژدها های کشنده جا هست.با این Slice کردن دیگه حجم خالی سمت چپ سینم رو حس نمیکنم.هرچند گاهی سوز از یکی از سوراخ ها میزنه توو اما میتونم تا دزدیده شدنِ آخرین مربع مقاومت کنم و تا اونموقع من ِ Iceman به قطره تبدیل شدم.تمام هشت باری که توی این شش دقیقه گفتی Who stole your heart من فقط داشتم جواب این سوالت رو میدادم did you give it away?خب راستش آره و حاضرم هزار بار دیگه اون اکسیر یا معجون رو از دست تمام جاکش های زندگیم بگیرم و تا تهش رو دربیارم.امکان نداره اونو پس بگیرم چون من اونو با عشق دادم مثل هدیه ای که میدونی ممکنه سرنوشتش توو زباله دونی قاطی آشغال مرغا و تفاله چایی ها باشه اما باز با لبخند تقدیمش میکنی.

$ ادوین داره میخونه : من و تنهایی خوبم من و آدم توو آینه/من و زندگی بعد از تو داره دوباره میسازه ...بعد آهنگ بعدیش میاد تلخه .. تنهایی تلخه/ بی کسی بدترین درده/.. خیلی زیبا ریده میشه به اساس و احساس آمال و تفکر و یگانگی و تناقضات و سلامت روانی ِ آدم.

بار اول من سوگولی شاه بودم و تو خدمتکار حاکم.دفعه دوم من زیباترین لکاته بارانداز بودم و تو ناخدا یکم کشتی مرسک تایگریس , رفتی که دو ماه بعد برگردی که احتمالا تیر رها شده کله ات را دوشقه کرد یا کشتی ات غرق شد. بار سوم اوضاع خیلی پیچیده شد.حتی یادم نمانده کی مرد بود کی زن؟ بار چهارم تقصیر خودت بود.جنگ بود.من پرستار بودم و تو اسیر زخمی از جبهه دشمن.تصدق ِ جان دوستی ات! اینقدر فحش ناموسی به دکتری که پایت را بابت قانقاریا قطع کرد حواله کردی که تو همون نیم ساعتی که خوابم برد دارو ها را به موقع بهت نرساندند.آخر عزیزم جای مهمی را که نبریده بودند! بار پنجم هم که مرا نشاندی سر چهارراه گلوبندک یه بچه گذاشتی دست راستم و یه پلاکارد هم دادی دست چپم.گفتی جم نخور تا شب بیایم دنبالت.اگر بچه از تو و آن زنیکه پتیاره ای که گولت زد , بود باید بدانی که من تا شب صبر کردم. اما دقیق یادم نیست که چند شب گذشت و نیامدی برای همین او را با یک دوبل برگر معاوضه کردم. بار هفتم همین باریست که نمیتوانم بگویم.هم کلی ممیزی دارد هم باقی قضایا ... ولی قول میدهم این بار که به دنیا آمدم پیدایت کنم.خیلی زودتر از حالا.نه لحظه رفتن یا زخمی شدن یا مردنت.تا آنموقع دیگر مایه بدآموزی هم نیست.ولی تو هم کمی به خودت زحمت بده لطفا.تا اینجا همه نقشه ها و فتنه های مفتضح به من رسیده.یک بار هم که تو قبول زحمت کردی و شدی یه جاکش تمام عیار. هرجا میروم میگویند ابسشن داری.من فقط میگویم چرا آبمیوه فروشی ها به مغزشون نمیرسه که اول بستنی رو بریزن تو لیوان بعد آب هویج رو بریزن روش.نه اینکه اول آب هویج رو بریزن بعد بستنی رو شالاپی بندازن توش! این هم شد آخر و عاقبت من.منتظرم باش.