چطور یه آدم میتونه انقد تمیز و مرتب باشه؟میری توو اتاقش انگار وارد اتاق یه دختر با سلیقه دم بخت شدی.تا روتختیشو مرتب نکنه از توو اتاق بیرون نمیاد.حتی جیناشم اتو شده توو کمد میذاره.توو این فصل هنوز شمعدونی هاش تر و تازه اس.حالا اتاق من گه دونی!اصطبل! موهام گلوله گلوله جلو آینه ریخته.لباسا از بس رو تخت موندن و له شدن دست و پا دراوردن خزیدن زیر تخت.از وقتی چای جوشُ اوردم توو اتاق لکه های چایی و نسکافه همه جا به چشم میخوره.رو زمین, رو دیوار.. قبلنا حساس بودم نمیذاشتم کسی با کفش رو منطقه ای که رفت و آمد دارم بیاد اما این روزا انقد گیجم که کفشای خودمه که همه جا جولون میده.Chicky هام هم به واسطه کاکتوس بودنشون هنوز سبزن وگرنه تا الان باید کود شده بودن.مایو هام همه خیس و بو گرفته توو ساکن و هر دفعه که میرم استخر میبینم که قبلی رو درنیوردم.نمیدونم چرا یادم میره بندازمشون توو ماشین لباس شویی.یه جفت جوراب بیشتر ندارم که اونارم گم کردم.الان سه روزه جوراب پارازین های ماهی رو با نیم بوت و کتونی میپوشم میرم سر کار.کوله ای که بردم شمال هنوز توو پارکینگِ. در مورد کتابا دیگه واقعا تقصیر من نیست.کتابخونه ای که دادم بسازن هنوز آماده نشده.به ماهی قول دادم در اسرع وقت همه چیو مرتب کنم و سر و سامون بدم.در اسرع وقت! اسرع وقت نه امروزه , نه فردا و نه آخر هفته...اسرع وقت یه وقتی ِ مثل روز مبادا.هر چه قدر بیشتر براش برنامه ریزی کنی دیرتر میاد.یه موقعم میبینی اصن نمیاد. میدونی.. من یه ساعت برنارد میخوام.
$ دارم مرغ سحر گوش میدم, فقط همین تیکه اش توو ذهنم میمونه و تکرار میکنم /بیشتر کن ... بیشتر کن/