مدتی نه چندان دور است که ویار هویج دارم.حداقل سه تا در روز.در واقع اول ویار شلغم کرده بودم اما از هواشناسی منطقه خبر آوردند که آلودگی هوا را به سه برابر وضع کنونی افزایش میدهم.من هم که طرفدار هوای پاک, ور ِ ویاری ذهنم را از شلغم به هویج تغییر دادم.حالا که خوب توش افتادم میبینم هویچ نه فقط از شلغم بهتر است که خرچ خرچ اش از خیار هم دلنشین تر است.اکوی حاصله در مغزم باعث می شود افکار بیهوده نکنم./افکار بیهوده: هر چیزی غیر از فکر کردن به صدای هویج/تمرکزم فقط روی چگونه بر هم مماس شدن دندان هایم است که با چه نتی قطعه های هویج را بنوازم.مخصوصا وقتی با قطعه کوتاهی از Bob acri که By defult روی ویندوز 7 نصب است ترکیب می شود یادآور یکی از سمفونی های باخ است.البته نیمی از علاقه ام به خاطر هویج پوسکن ِ سرخآبی ایست که تازه خریده ام.چنان غلفتی و تمیز پوست هویج را می کند که میخواهی شغل فعلی ات را رها کنی و به هویج پوست کنی روی آوری. موقع پوست گیری یاد مرجان می افتم که بیست میلیون زبان بسته را داده و رفته است پیکر تراشی.سرآخرم در سی و پنج سالگی پوستش شبیه پوست پیرزن مُکیده هفتاد ساله شده. اما من با این هویج ها کاری میکنم که از یک پیکر ِ چغرِ بد بدنِ کورک زده آفتاب سوخته به تازه عروسی باکره تبدیل شود.اینجور خوردنی...
فی الحال مشغول خوردن آخرین هویج ِ نارنجی ِ در پیش دستی ِ جهاز دختر اکبرم.با ریتم خرچ خرچ ِ توی دهانم روی کیبورد ضرب گرفته ام و می نویسم شما چرا هویج نمی خورید؟