اثـر انگشت

اینجا بیابان برهوتی است که رد پای یک اثر انگشت در آن بر جای مانده است.

اثـر انگشت

اینجا بیابان برهوتی است که رد پای یک اثر انگشت در آن بر جای مانده است.


Jill had been right in her appraisal of me.I was teetering on the brink of some kind of breakdown. Unable to deal with my feelings of anger,frustration,futility
They say that drowning is a painless way to go
Irrational man/Woody Allen

توو اقتصاد خرد یه مفهومی هست به اسم هزینه فرصت یا هزینه فرصت از دست رفته.منظور از هزینه صرفا هزینه های مالی نیست. به صورت پیش فرض منابع کم یابند و این رشته موظفه منابع رو به طور بهینه برای رفع حداکثر خواسته ها و نیاز های نامحدود به کار بگیره.جدا از بخش مالی و بودجه تخصیص داده شده که همیشه مشکل سازه ما با محدودیت زمان هم مواجه ایم.یعنی شما هرچه قدر هم که پولدار باشید باز محدودیت زمانی دارید. شبانه روز بیست و چهارساعته و باید تصمیم بگیرید که توو این بیست و چهار ساعت بهترین کاری که میتونید بکنید چیه؟ مثلا اگر مشغول اسکی توو کوهای آلپ هستید نمیتونید همزمان تووی هاوایی آفتاب بگیرید. یا اگر رفتن به خرید رو انتخاب میکنید نمیتونید توو این لحظه سینما هم برید.اگر پزشکی رو به عنوان رشته تحصیلی انتخاب میکنید نمیتونید وقت های مطالعه پزشکی رو به موسیقی اختصاص بدید.شما مجبورید یک  لذت/کار/ هدف رو فدای  لذت/ کار یا هدف دیگه ای بکنید.CliCK

قاعدتا خوندن رشته های اقتصاد /مدیریت/ حسابداری و ... آدمو داناتر نمیکنه ولی لامصب باعث میشه ماشین حساب ذهنت به کار بیفته و برای هر کاری شروع کنی به حساب کتاب کردن. که باعث میشه سرکوفت تمام کارایی که آدم میتونسته / میتونه انجام بده و نداده /نمیده رو به فرد بزنه. بعد آدم ناخودآگاه محتاط تر میشه و برای هر انتخابی از خودش میپرسه هزینه ی این انتخاب من چیه؟ چه چیزایی رو به واسطه ی این انتخاب از دست میدم و آیا چیزی که به دست میارم ارزشش رو داره؟

خیلی وقته که یه قشون توی مغزم باهم کلنجار میرن. یه پیش قراول هم همیشه جلوتر از بقیه داره بهم نهیب میزنه که بیخیال کارمندی و پشت میز نشینی.تمام وقتتو بذار رو زبانت.با توجه به مشاوره های دکتر صباری اونجا موفق تری. یه بار دیگه میگه برو امتحان نجات غریقیتو بده. سبحانی میگه تو زاده شدی برای توو آب بودن.من ِ فاکامالایی میدونم چی میخوام اما راه رو گم کردم.این هزینه تاوان سنگینه ایه برای من.فکر میکنم برای همه چی دیر شده و نمیتونم زمان رو به عقب برگردونم.عصبی میشم وقتی اینجوری توو کار خودم میمونم.خشم رو مثل سم توو خونم حس میکنم.میدونم.. اینو میدونم که ذاتا آدم خلاق و ابداع کننده ای نیستم اما بعضی وقتا حس میکنم من توو هیچی استعداد ندارم... من قرار نیست هیچی بشم.غرق شدن یه راه بدون درد واسه رفتنه...

اثر انگشت های شما  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال اثر انگشت

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">