اثـر انگشت

اینجا بیابان برهوتی است که رد پای یک اثر انگشت در آن بر جای مانده است.

اثـر انگشت

اینجا بیابان برهوتی است که رد پای یک اثر انگشت در آن بر جای مانده است.



اگر چند سال دیگه یک نفر بهم بگوید تو یک دختر عقده ای ندید بدید هستی من با چهره مظلوم و متبسم بهش میگویم:حق با توست عزیزم و مثل همه رفتارهای خوب یا بد آدم بزرگ ها که ریشه در کودکی شان دارد من هم از این قاعده مستثنی نیستم و مقصر اصلی همه امیال سرکوب شده ام مادرم است.مشخص کردن مقصر شاید دردی را دوا نکند اما مسکنی قویست تا درد /خواستن توانستن/ یادت برود.اصلا این جمله در زندگانی قبل و بعد من به خصوص درکنار مادرم هیچ معنایی ندارد.من همیشه خواهان همّـه چییییز در دنیا هستم.اما واقعا میتوانم؟نه! هزاران بند و سد,مانع و دست انداز,چاه و چاله تحت عنوان نام /مادر/ در مسیرم وجود دارد که حتی گلنارا گالکینا هم در مدار من کم می آورد.البته تجربه ثابت کرده ور ِ طغیانگر ِ ذهنم هر کاری را بخواهد به سرانجام میرساند اما نتیجه اش می شود دو سه روز جنگ جهانی در خانه و محروم شدن از زندگی مجردی و قطع پول توو جیبی و درنهایت ور ِ غریزه مادری ماهی که پرچم سفید را بالا می آورد.متاسفانه زور ِ ور ِ علاقه مادری از ور ِ سرکش ذهنم بیشتر , جیغ های بنفش از حوصله ام خارج و اینکه دلم رضا نیست بدون دل رضای او/ رضای دل او.کدوم؟/ کاری کنم. همین باعث می شود,نتوانم عبارت خواستن توانستن را به نحو احسن انجام دهم.

چندباری سعی کرده ام در وقت های خوش اخلاقی اش و خوش اخلاقی ام برایش توضیح دهم که مادر ِ من!مگر ما چه قدر زنده ایم که انقدر برای کارهای من وقت و موعد مقرر تعیین می کنی یا به دلایل عهد بوقی جلوی پیشرفت و علایق مرا میگیری؟ها؟بخدا دنیا دو روز است.نگذار داغ ِ این چس چیزهای کوچک بر دلم بماند و برایش مثال سال های قبل را میزنم که یادت هست دوران نوجوانی با نیم کیلو سبیل صورتم را به سبک کوبیسم نقاشی می کردم و در خیابان جولان میدادم؟و تو تا مرز زنده به گور شدن خاک بر سرت میریختی؟خب آخرش چه شد؟کسی چیزی گفت؟یادش ماند؟شدم انگشت نمای مردم؟حالا دخترت آنقدر سیر است که از سرخاب سفیدآب بقیه هم حالت تهوع می گیرد.انقدر این ها را برایش گفته ام که تا /ف/ ی ِ/فدای مامان خوشگلم بشم/ را می گویم تا فرحزاد رفته و برگشته.یکبار میان جر و بحث ها در جواب سوالی که گفت چه چیز را میخوای برای شوهرت بگذاری زیر لبی جوری که هم بشنود و هم نشود گفتم من همین که باکره موندم باید برایت کافی باشد.برخلاف تصورم ناراحت نشد.فکر کنم فهمید که حق با من است!فقط گفت برو هرکاری که پدرت میگوید بکن.آخر بهش چه بگویم؟بگویم وقتی رفتیم برای لیزر,دکتر گفت کل بدن؟, تو گفتی به غیر از بیکینی و در جواب چرای من گفتی برای شوهرت تکراری می شود.آبرویی که جلو دکتر رفت به درک.آخه من برم به بابا بگم؟واقعا منطقیه؟شرم و حیات کجا رفته زن!.چند روز دیگر عرسی کیمیاست و من عشقم کشیده موهایم را پوسته پیازی کنم.این دیگر خیلی سوز دارد که ته فکرش این است رنگ کردن مو برای دختری به سن من جایز نیست.مردم چه می گویند.دختر فلانی با خودش چه کرده و ...کجای دین گفته دختر حق رنگ کردن مو را ندارد.آخر فقط یکبار عروسی کیمیاست.فقط یکبار قرار است من ساغدوش باشم.فقطم همین یکبار پوسته پیازی میکنم.ولی عکسش قرار است یک عمر بماند ها!قربان قد و بالایش هم بروم با بهانه علمی تخیلی سر و تهش را هم می آورد.موهایت زود سفید می شود,ریشه اش خراب می شود و نحو ذلک.سر ِ قضیه تتو کردن چنان سونامی در خانه ما برپا شد که پیامد هایش فامیل های درجه یک را هم درگیر کرد.دلیل نه گفتنش را نفهمیدم اما خب خوب نیست دیگر.زشت است ... هَو !مردم بفهمند چه می گویند.حالا من نمیدانم مردم چگونه میتوانند از تتوی پایین کمر با خبر بشوند مگر اینکه من لخت بیرون بروم که فی الواقع همچین چیزی در جمهوری اسلامی ایران حتی در چهاردیواری شخصی هم امکان پذیر نیست./یاد منا افتادم که میگفت من توو حموم هم شورتمو در نمیارم./ سر آخر هم به ماهی گفتم من فقط میخواستم در جریان باشی وگرنه من تتو بکنم تو از کجا متوجه میشی؟فکر کنم به خاطر همین است که از آن روز به بعد موقع لباس عوض کردن سرتاپایم را ورانداز می کند.خلاصه از این دست کارهای نامقبول از طرف من و تو ذوق زدن از طرف ماهی همیشه در خانه ما جریان دارد و مسبب آشوب و بلواهای ما همین چیز های مزخرف است.بروید خدارو شکر کنید که دردهای بزرگتر و مهم تری برای ناراحتی و درگیری دارید.

نتیجه آنکه اگر روزی شخصی را با تارهای موی رنگین کمانی,چشم هایی با لنز نارنجی,ابروهای هاشور زده, بدنی که با دفتر نقاشی اشتباه گرفته شده و لباس توری سفید با پوستی کشیده و پشت گوشت انداخته,بینی عملی,کف دست های حنا زده ,حلقه بینی و ناف, گوش هایی با هفت هشت سوراخ ... در خیابان دیدید من اون نیستم.واقعا نیستم.و لطفا اونجا یاد من نیفتید.من عقده مو کنترل می کنم.

 

$ وقتی به بابا میگه پیر شدی یا موقع بازنشستگیته حتی به شوخی.مخصوصا به شوخی!دلم میخواد موهاشو از ته بگیرم و سرشُ بکوبونم به دیوار آخر سرم یه استانر روش برم.

$$ رنگ موی امسال شرابیه.وقتی میری بیرون انگار تو دهاتای ایرلند داری قدم میزنی.


اثر انگشت های شما  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال اثر انگشت

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">