زهرای
کلاس زبان رو روی هوا زدم.توی آژانس هواپیمایی کار میکنه.اینکه چقدر اون
آژانس حرفه ایه, تورای خوبی داره یا نه برام مهم نیست.من باید برم.من این
سفر لعنتی رو باید برم. من 25 ام باید اون جا باشم. یکی باید پیدا بشه منو
ببره. منو همراهی کنه. من هنوز امید دارم. برای همین از غم از دست دادن
چیزی نمی نویسم.با اینکه دارم کویرت رو گوش میدم و گریه میکنم اما امید
دارم.. من میرم.