ما
از فتح پایتخت می آییم.از سرنگونی پادشاه بی لباس.از پریشانی ِ تاج شکسته.از
کهکشانی منفجر شده. ما از سانتیاگو برنابئو می آییم..با چهره هایی خندان.با
ساق هایی خسته.با سرهایی داغ از خوشی ِ دویدن خون به شقیقه هایمان.ما از
فتح مادرید می آییم.از نبرد ِ بزرگی که هرگز آغاز نشد.. از شهری مرده.
پیکار با سربازانی که پیش از آنکه مشتی حواله مان کنند,بر خورد لرزیده
بودند.باورمان نمی شود پشت آن چهره های شلاقی , ملعبه هایی کاهی به
انتظارمان بوده اند ..
اینیستا.. آه اینیستای عزیز ما..رخش سپید میدان.ناخدای ِ کشتی های طوفان زده. نبض ِ بازی همیشه در دست توست.کاش آن پاس پشت پایت در نیمه اول هیچگاه تمامی نداشت. کاش باز تو را جوان میکردیم و از نو به تماشایت می نشستیم.الحق که شایسته تشویق استادیوم بودی..
کقیم جان ِ جانان .. بنز ِ فرانسوی ما بر ما خرده نگیر که از باخت و بدشانسی ِ تو خشنودیم.تو احتیاج به یک ریکاوری روحی داری.گل های لاله را به امید بازیابی دوباره تو به هوا می اندازیم.
ال کلاسیکو _ 94/8/30
$ امشب فقط خندیدیم..خیلی خیلی زیاد.اما نه به اندازه بازی آلمان/برزیل.