اثـر انگشت

اینجا بیابان برهوتی است که رد پای یک اثر انگشت در آن بر جای مانده است.

اثـر انگشت

اینجا بیابان برهوتی است که رد پای یک اثر انگشت در آن بر جای مانده است.



/حوصله ندارم اما همه قصه رو میگم.همه قصه رو حتی اونجایی که دوست ندارم/
این تهرون رفتن با تهرون رفتنای دیگه زمین تا آسمون توفیر داره.این بار نه کسی همراهمه نه کسی توو ترمینال منتظرمه.تنهای تنهای تنها...شاید بدون خانواده جایی رفتن تنها به حساب بیاد اما همیشه به امید یه غریبه آشنا بوده که ساپورت میکرده.نیمچه نگاه و حواسش بهم بوده.همین خیال منو راحت میکرد. اما الان.. ترس خورده شدن دارم.ترس ِ طعمه قرار گرفتن.من از پایتخت و آدماش میترسم.پا گذاشتن به مترو اونم منی که آدرس یابیم قد موش کور هم خوب نیست قراره خروجی کهریزک و کلاهدوز و جاده مخصوص رو قاطی نکنم. پیاده شدن توو ایستگاه دروازه دولت توی اون شلوغی و رفتن به سمت آزادی اونم تنها.../میترسم.قد سگ میلرزم/ تازه باید حواسم باشه خیابون آزادی پیاده نشم فقط میدون.همه اینا یه بخش ماجراست..تاکسی گرفتن مقوله دهشتناک ِ این سفر اجباری ِ...این بیم و دلهره چیزی نیست که با google maps حل بشه. لعنت به تو 2017...مرده شور ببرتت که میدونی این سمینار اونقدرا مهم نیست که میخوای منو بفرستی.اما برای امتیاز اون شرکت کوفتیت هر کاری حاضری بکنی. لعنت به تو و جد و آبادت که من و تو این هچل انداختی.لعنت به تو که حتی سرتم بلند نکردی تا درموندگیمو بخونی.باید به دست و پات میفتادم /بذار صحبت کنیم اینبار.جای اینکه بنویسیم راجع به دوجین سوال و یسری عقده بدخیم./نیفتادم.نکردم.خودت باید میدیدی یه دختر بیست و یک ساله برای تنها به این دوره رفتن احتیاج به دلگرمی داره .احتیاج به قوت قلب داره.الان وقت ِ غد بازی و به رخ کشیدن قدرت و نشوندن دادن اخلاق ِ گهی خاصت نبود.2017 بیشتر از هر وقت دیگه ای ازت متنفرم. از تیله های آبی  ِ بی پدرت..2017 ازت بدم میاد.. تو یه رذلی 2017.
فردا اگه یه دختر با پالتو طوسی چهارخونه حوالی جاهایی که گفتم, دیدین یه گوشه مثل پشمک گریون واساده و با آستین پالتوش آبشار دماغشو پاک میکنه گفتن نداره که منم!توروخدا بیاید جلو بهم کمک کنید.برای اینکه به مشکل برنخوریم اسم شب هم میذاریم : /اثر انگشت/
مسلمه نخواستم ماهی و بابا رو نگران کنم برای همین نگفتم که تنها میرم و برمیگردم.اگر اتفاقی برام افتاد../ میدونم که دیگه مردم.مرگ من موقتی نیست.این جواز ِ دفن و کفنِ یه صدای لعنتی نیست.توی این بهبه شرک,وسط این همه بحران, خومو گوشه آسفالت جا گذاشتم توو اتوبان/خودمم باورم نمیشه برای همچین مسئله ی عادی اینجوری بهم ریختم.خیلی بچگونه است اما واقعا میترسم و دارم براش گریه میکنم!/ ژست ِ بیخوابی و منگی واسه من نگیر دوباره.کسیکه جلوت نشسته عصبی و لت و پاره/ 2017 این کارت یادم میمونه. این بیخوابی ِ امشبم و التماس به در و دیوار کردنامُ هیچوقت فراموش نمیکنم و یه روزی حالتو جا میارم..اون روی سگ ِ بی محلیمو برات کنار گذاشتم.برای وقتی که برگشتم..حالا بشینُ تماشا کن..شایدم من باید بشینم و موس موس کردناتو ببینم.کثافت ِ آشغال!/قهرمان ِ قصه من/
94/11/12

اثر انگشت های شما  (۶)

۰۱ فوریه ۱۶ ، ۱۹:۵۳ بابا لنگ دراز
سلام
من فکر میکردم تهران هستی
الان تعجب کردم
میتونم کمکت کنم
نرم افزار سایجیک رو نصب کن رو گوشیت حداقل راحت میتونه تو گوشی مسیر رو نشونت بده
نرم افزار جعبه ابزار اندروید هم خوبه مسیرهای مترو و اتوبوس BRTرو داره
هر کمک دیگه ای که بتونم بهم بگو
سفر بی خطر
پاسخ:
ممنون.بیشتر از اینکه از نابلدی راه واهمه داشته باشم از ناکار شدن میترسم.
تنها کمک موثر میتونه این باشه که با ماشین بیای دم در ساختمون دنبالم و ترمینال جنوب پیادم کنی و تا رو صندلی اتوبوس ننشستم از اونجا نری.
۰۲ فوریه ۱۶ ، ۰۷:۲۵ بابا لنگ دراز
از کجا میای؟
با چی میای؟
کی میرسی؟
چرا اینقد میترسی و نگرانی !؟

پاسخ:
بزرگی و بی در و پیکری شهرتون دلیل کافی ای نیست برای کسی که تا حالا تنها نیومده؟
۰۲ فوریه ۱۶ ، ۱۱:۰۵ بِ رنگـــِ مـَـن ...
مری .
ب سلامت میری و برمیگردی .
بعد میای من از خاطرات سفرام که تک و تنها بودم اونم 3--4 صبح تو غربت واست میگم .
یکی همیشه ی همیشه هوامونو داره . چون ترسامونو میشناسه . خیالت بهش تخت باشه .

زود برگرد :*
پاسخ:
واقعا برام زور داشت که بالاجبار دارن روونم میکنن اونم با این شرایط.گذشت.. همه چی تو دقایق آخر درست و تمیز ردیف شد واسم..
بگو چجوری از پسش بر اومدی؟ چون باز توو این شرایط گیر میکنم و شاید اونموقع دیگه انقد خوش شانس نباشم.
سامعلیک
الان داشتم با عباس صوبت میکردم. بعد از این که دهنِ چشمام رو سرویس کرد تا بخونمش٬‌یهو آخر کار در اومد گفت که: تنها چاره اینه که نیکی بدی را بگاید! آغا چشمت روز بد نبینه... بعدشم نیک و  گناک... استغفرلله
هیچی دیگه یهو یادت افتادم
پاسخ:
مومو ..پسر فکر کردم رفتی به درک و دیگه اینجاها نمیبینمت :]
خب بذار یه اعتراف بکنم آخراشو یه درمیون خوندم.الهام شده و رویاپردازی گونه. چاپش واسم افتضاح بود.ولی اگر تو از اون لینک چیزی دستگیرت شد بگو ازت بپرسم و اصلاحش کنم.
میشه بگی با کلمه خاصی یاد من افتادی یا به طور کلی با خوندن نمایشنامه؟ :|
من تصورم از شما یه مردِ سیبیل کلفت بود٬ چارشونه٬ سینه سپر و غیره
با این پستت همه تصوراتمو نابود کردی
درسته 70 ملیون دزدیم که داریم خرکی‌خرکی در کنار هم زندگی میکنیم ولی دیگه اینقدرام وحشتناک نیستیم به قرعان
اگه خواستی این‌ورا(اتیوپی) بیای٬ بگو تا آدرست بدم و تشویش‌زدایی کنم واست :))

با تچکر :|
پاسخ:
دیگه ببخشید که ضعیفه از آب دراومدم.
خبر نداری.تو اصن توو اجتماع نیستی ببینی چه دندون تیز کرده هایی توو این جنگل دارن راس راس واسه خودشون میگردن.منم که بره ای بیش نیستم :[
اتیوپی شما که گل و بلبل هزار ماشالا.فقط باید سعی کرد زیاد آدرس نپرسید :دی
حیف که مسیرم نمیخوره اونورا وگرنه خودم شکارت میکردم. :دی
اتفاقا کیفیت آخراش خوب بود. وسطش بد بود. منم با حدس و گمان میخوندم. مثلا کلمه ی فرخ یا موج رو همش باید حدس میزدم که چیه .فک کنم اگه زومِ پی دی اف رو زیاد کنی دستیگرت بشه. 
-عرضم به خدمتت که از اول تا اخر کتاب مرتب با کلماتِ خاصی که داشت یادت میفتادم :)) ولی در کل باپایان بردنِ نمایش نامه هم یادت افتادم.  به دل نگیر :))
-عاره خب.قبول دارم که اونقدرا کفِ بازار نیستم. 
شما همینجوریش ما رو شکار کردی.  نمیخواد اصن بیای اینورا. آدرس رو هم فقط وقتی به بن بست خوردی باید بپرسی.  موافقم باهات :))
پاسخ:
خب من رو حدسیاتم خیلی نمیتونم حساب کنم.
عوضی :)) ولی اون احساس و فکری که باید از خوندنش بدست میآوردم رو نیاوردم.خیلی آشفته حال و به زحمت خوندم و بهم نچسبید.

ارسال اثر انگشت

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">