اثـر انگشت

اینجا بیابان برهوتی است که رد پای یک اثر انگشت در آن بر جای مانده است.

اثـر انگشت

اینجا بیابان برهوتی است که رد پای یک اثر انگشت در آن بر جای مانده است.

آخرین جرعه چاییش رو سر کشید.نگاهی سرسری به کتابام انداخت./ پـوف / رو بیرون آورد و ورق زد و گفت : کم کم داره به آرشیوت حسودیم میشه هااا..سرمو بالا گرفتم.پوزخندی زدم و با غرور گفتم : هه. پس بپا عقب نمونی. تو دلم اما.. حاضرم به ازای هر فیلم از اون آرشیوت یه دونه از این کتابارو واسه چهارشنبه سوری کنار بذارم.

$ مشکل اینجاست که هیچکدوممون نمیخوایم نفر اولی باشیم که تن به فداکاری میده..

$$ تا به آخر حوصلتون بکشه. CliCK

اثر انگشت های شما  (۲)

من خیلی از اسمایی که اینجا به کار برده شده بودو نشنیده بودم اصلن. حتی همین رفیقمون نعلبندیان رو هم نمیشناختم. 
چون نخوندم نمیتونم در مورد جزئیاتش حرف بزنم ولی در مورد لحنِ کلیِ دوستمون( انوشیروان) میتونم بگم که این رفیقمون لحنش خیلی یه طرفه س. بالاخره چارتا نکته منفیم میتونست از داعاشمون (نعلبندیان) پیدا کنه. (البته هدف مقاله ش رو نمیدونم) اما انگار خیلی خوش قریحه داره اسطوره میسازه و همین باعث میشه که خیلی به دلمون نشینه.  البته حرفای دیگه ش رو تا اونجا که قدّم برسه(چون نظر دادنِ اینطوری در مورد کل ادبیات صرفا گنده گوییه واسم) تایید مینمایم(در مورد همین میانمایگی و حقارت و غیره که گفده بود) 

 فقط همین پوف که اشاره شده بود رو حالا خوندم (منظور از صفحه دومشو بگو بهم، اول صفه نوشته بود نگاره ها و کلی اسم که به جز چندتاش از بقیه ش سردرنیاوردم)

ها بذار یه چیزی واست آپ کنم
پاسخ:
نعلبندیانم یکی بود شبیه هدایت با تفکر حاص خودش که مهجور مونده.چون چیزایی می نوشت که از زمان خودش جلوتر بود.من و امثال توام اگر نمیشناسیمش برای اینکه آثارش جزء ممنوعه هاست.و کسی اجازه صحبت درموردشو نداره مگر چند کلی گویی توی سایتها.کسی مثل ونگوگ که شاید صدها سال بعد ارزششو دریابند.زندگینامشو که بخونی میبینی اصلا این آدم تیاتر نرفته از رادیو نمایشخوانی رو گوش میکرده و تونسته این نمایشنامه هارو بنویسه. منم همه شو نخوندم فقط چندتاییشو.به نظرم انوشی نمیخواست بت سازی کنه فقط سعی میکنه مخاطب , نعلبندیان رو بشناسه و طعنه بزنه که در حال حاضرم خیلیا هستن شبیه نعلبندیان... جامعه ما سرتاسر خودسانسوریه و اصلا هدف هنرمند که بازتاب ِ کژی و ناراستی های جامعه است فراموش شده.نمونه زنده اش یغما گلرویی که معلوم نیست چه بلایی سرش بیاد.نعلبندیانم بعد از انقلاب گرفتنش.خونه شو مصادره کردن و سرآخرم خودکشی..میخواد بگه هنرمندی که توو جامعه ما پیشتازه و میخواد از کلیشه ها دوری کنه چرا جایی نداره؟چرا باید آماج تیر یسری منتقد ِ کج فهم قرار بگیره؟
از چی سر در نیوردی؟ نگاره ها شخصیت های نمایشنامه است.منم چند جای متن مشکل دارم که درست چاپ نشده.
$ در اولین فرصت میخونمش.مرسی
ونگوگ مگه نمایشنامه داره اصن؟ :| 
قبلا نقاش بود :)) گوگلم کردم چیزی نیاورد واسم :/

مالِ من فقط 12 صفحه بود و توی این 12 صفحه، فقط کژ و کیل و نیک و گناک و بچه و گربه بودند، در حالی که توی نگاره ها کلی اسمِ دیگه هم هست. که توی متن هیچ اشاره ای بهشون نشده بود. ممکنه نسخه ای که دان کردم ناقص باشه مثلا؟ 

و در اخر اینکه :-" اصلا وجود خارجی نداره.  یه چی پروندی فقط که بچه مردوم در دشت خاطر خودش سرگشته و ملول شه:'( 
پاسخ:
نه منظورم این بود نعلبندیانم مثل ونگوگ اثارش بعدها ارزش پیدا میکنه.
میدونی که ونگوگ در طول حیاتش گمنام بود و فقط یه تابلوشو فروخت.
12 ص؟مثلا نه قطعا ناقصه.میگردم  PDF   ِشو لینک میکنم واست.
چی وجود خارجی نداره؟:/

ارسال اثر انگشت

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">