هوا که گرم بود چندتا پشه همبازی مون بودن.دستی تکون میخورد.پایی هوا میرفت.لبی غنچه میشد.. هوا که گرم بود صندلی چرخ دارا بهتر میچرخیدن.یه بار از چپ به راست.یه بار از راست به چپ.اشتباه که میکردی سوخته بودی.الکی که نبود هرکی استارت مربوط به خودشو داشت.رو به میز یا پشت به میز.Level من از همه بیشتر بود چون توو چرخیدن از همه مصمم تر و بیکارتر بودم. هوا که گرم بود زیر کولر میشستیم و کمتر تشنگی رو احساس میکردیم.الان به واسطه چایی های یک ساعتی جلو در دستشویی صف میکشیم.هوا که گرم بود کولر ماشین رئیس خراب بود.همیشه توو دفتر تاب میخورد و ما برای اینکه خودی نشون بدیم سرمون توو سیستم بود. برگه ها رو از این اتاق به اون اتاق میبردیم.من سندای تلنبار شده سه ماهه پیشمو بایگانی میکردم.هوا که گرم بود هیچ کس اشتها نداشت.ناهار رو خونه میخوردیم.البته من استثنا بودم. من همیشه همه جا استثنام.حالا ساعت دوازده که میشه یکی یکی قابلمه ها از تو کیفا میاد بیرون.گرم کردن و خوردن غذا یه پروسه دو ساعته رو می طلبه.تا وقتی همه چیو از رو میز جمع و جور کنی و دور لباتو پاک کنی و بگی خب!چیکار کنیم؟ همه میدونن حتی کارگرای ژاپنی, دو تا سه بعداز ظهر اونم این فصل سال فقط اختصاص داره به چرت زدن.ساعت سه شده.وقت رفتنه.آخ... چه روز پر کار و خسته کننده ای.بمیرم برا هر چی کارمنده. درد و بلامون بخوره توو سر استیو جابز فقید که آفتاب نزده صب سحر تا بوق سگ کار میکرد. باز خوبه با کاهش دما حجم کاری هم پایین میاد و فشار بی امان کار! روی دوشمون کمتر میشه. به کوری چشم دشمنا ما تونستیم ساعت کاری مفید 25 دقیقه ای رو به یه ربع برسونیم و از 8 صب تا 3 بعد ازظهر/ منهای پنج شنبه های تعطیل/ فقط با یه ربع کار کردن چرخه اقتصادیمونو نه رو پا نگه داریم که مثه توربین بادی بچرخونیم.
$ خدا شاهده ما دوست داریم با جون و دل کار کنیم.اما اوضاع رو که میبینی کار نیست.فلهذا به انتشار پست های پیاپی مبادرت می ورزیم.