اثـر انگشت

اینجا بیابان برهوتی است که رد پای یک اثر انگشت در آن بر جای مانده است.

اثـر انگشت

اینجا بیابان برهوتی است که رد پای یک اثر انگشت در آن بر جای مانده است.

هیهات روز های گریزان چه زود می آیند..

کلی کار هست اما حوصله انجامش نیست.همه کارا رو هم تلنبار شده حالا نمیدونی از کجا شروع کنی.دست به دامن کدوم احدالناسی بشی بیاد جمعت کنه. هر چی برنامه بوده به تعویق انداختی به خودت اومدی میبینی ای دل غافل همه تاریخ انقضا داشتن و مهلتِ همشون داره باهم تموم میشه.شرط میبندم عقربه ساعت یه دور کامل نمیزنه. از یه جایی که ما نمیبینیم میانبر میزنه.اون کوچیک ِ ورپریده که توو روزای معمولی جون میکنه تا تکون بخوره میشه فرفره.ساعتا همه جا با آدم هستن.همیشه بیدارن و از ریز ترین جزئیات زندگی آدم باخبرن.اونا لجباز ترین اسباب های خونه ان.از اون مچیشون گرفته تا اون دیلاق و کله گنده شون رو به روی در.چه حرف خوبی از دهانش درآمد Kurt Vonnegut ..  مردی که دهانش بوی گاز خردل و گل سرخ  می داد : /کاری از دست من ساخته نیست. من یک زمینی هستم و مجبورم به ساعت و تقویم ایمان داشته باشم/

این وقت ها همه کسایی که باهات کار دارن و کارت پیششون گیره انگشت اشاره شونو میارن بالا و پاندول وار جلو چشات تکون میدن و میگن تا آخر هفته بیشتر فرصت نداریااا.پناه بر خدا ! چه غلطی میخوای بکنی؟اینبار چه خاکی تو سرت بریزم که بی سرو صدا قائله ختم به خیر بشه؟همین کارا رو میکنی بهت میگن بیخیال.دقیقه نودی بدبخت..نمیدونن این اسمش بیخیالی نیست.سست عنصریه.روحیه ی زبونی ِ که دچارشی.ترم چهار یادت نیست؟همین بلا سرت اومد.امتحانای پایان ترم/کلاس زبان/دوره های شنا/کارآموزی بیمه/باشگاه/ قرعه کشی های هفتگی. یادت میاد چیکار کردی؟زیر اون همه فشار کون خیز کون خیز جاخالی دادی و رفتی. همه رو یجا رها کردی به حال خود.نه تقلایی.نه ایستادگی ای.پرچم سفید رو دادی بالا و خودتو راحت کردی. هزینه ام دادی اما از جیب کی کف رفت؟ برای همینِ که خودتو زدی به نفهمی.استرس این روزا رو میکشی.تو سریاشو میخوری اما باز از یادت میره.ماهی حق داره بگه شاخ غولُ میشکنی تو. بپا تلف نشی! چیکار کنم این اخلاق گند از سرت بپره؟فرصتت داره تموم میشه خره.همین الان! همین الان ِ الان! سوخت شد.رفت.به خودت بیا.تئوریا رو خوب حفظ کردی..عمل/دایره امکانها/اصالت فردی/انتخاب/عدم فعل عبث /خواستن و ساختن.. میشه از بالای منبر بیای پایین؟تا وقتی نتونی از پس کسایی که زمان رو به رخت میکشن بربیای, تا نتونی صدای اون تیک تاک هارو خفه کنی تو هیچی نیستی .هیچی.

$ حس ِ داغونی ِ وقتی از خودت و عملکردت ناراضی باشی.چه میشه کرد.. بعضیا برای میدون جنگ آفریده نشدن.

اثر انگشت های شما  (۳)

تو مرد جنگ نیستی
مرد بزمی
ولی اشکال  از اونجاس که٬ حوصله‌ت وسطِ بزم سر میره 
پس مرد بزمم نیستی.


(حرفمو تایید کن تا این استعداد روانشناسیم شوکوفا شه :| )
پاسخ:
مرد بزم هسدم اما به وقتش ... مرد جنگ نیستم حتی به وقتش.
فقط کسی میتونه پی به همچین پیچیدگی ِ روحیه ی آدمی ببره
که خودش هم اینگونه باشه.پس تاییدت میکنم و خوشحالم که تنها نیستم.
چقدر خوب گفتی 
اینجور مواقع از خودم بدم میاد:(
دقیقا همه فشارها و استرسشو تحمل میکنم بعد فقط میشینم نگاه میکنم
اصلا یه جور بدی شدم...انگار با خودم سر لج میفتم
میدونم که باید فلان کارو اول آخر انجام بدم ولی باز ازش دوری میکنم
الان تو همچین وضعیتی ام
$ خط آخر تیر خلاص بود...
پاسخ:
یه نوع فرار ..یه جور ترس.نمیدونم از چی و از کی؟
آدم یهو از زیر همه چی شونه خالی میکنه.
ماها قورباغه مونو میذاریم لحظه آخر با جون کندن قورت بدیم.
هیچوقتم درس عبرت نشده ..
امیدوارم جفتمون از این وضعیت خلاص شیم حداقل فعلا!
منم تویِ دوست تر ازجان رو میبینم در بین کامنتام خوشحال میشم :)
مثلِ استعدادِ توئه دیگه :) میدونـی که")
اتفاقا همه بلاگمو با فونتش میشناسن و منم رو قضیه خیلی حساسم اما چند روزیه مرجع فونتا مشکل داره ولی اگه تو میگی چَـــــــشـم بمونه :)
و اینکه من عاشقِ رقصِ باله ام و حتی متنی هم دارم تو بلاگم خیلی خوشحال شدم از تشبیهت :)
پاسخ:
من همه پستات رو میخونم اما بیشتر وقتا چیزی برای گفتن ندارم.فقط تحسینت میکنم :**
تو اگر یکم استعداد ِ خشونت منو توو شعرات داشتی ,غزل میسرودی چُنان ..که من خودم بنده ات میشدم:دی
آخه ریز که شده جمع و جور تر و مرتب تره. ولی خب سلیقه خودت شرط ِ.

ارسال اثر انگشت

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">