دیرم
شده بود. عجله داشتم :
راننده آروم کشید کنار یه بوق خفیف واسه مسافر خیالی زد.وقتی مسافر خیالی سوار نشد زیر لبی غری زد و گاز داد و رفت.
همون راننده هشت نفر رو تو ماشینش چپوند برای مسافر واقعی که سر میدون دست تکون میداد بوق ممتدی زد. جلوی پاش نگه داشت و گفت ببخشید جا ندارم وگرنه سوارتون میکردم.
ایضا راننده مذکور تحلیلای سیاسی میکرد و سر تا پا مقام و منصب و بالادستی و پایین دستی و چپ و راست رو شست انداخت رو بند و آخرش چنان با خشونت ازم پرسید درست نمیگم؟ که تخم نداشتم بگم نه!
$ پدر منو ببخش ولی همکارات خیلی قرمپوف و داغونن..