اثـر انگشت

اینجا بیابان برهوتی است که رد پای یک اثر انگشت در آن بر جای مانده است.

اثـر انگشت

اینجا بیابان برهوتی است که رد پای یک اثر انگشت در آن بر جای مانده است.

 

بیشتر از هر زمان دیگری دلم میخواهد مغزم را در ماشین لباس شویی بیندازم , تا هرچه کثافت و پاکی هست را بشوید,پرت کند بیرون و با صدای ربات ها بگوید/تبریک.شما به سندرم ساوانت مبتلا هستید/ و بعد همه چیز تمام شود.دوست دارم یک نفر به جای من فکر کند , تصمیم بگیرد و راه درست را انتخاب کند.فکر میکنم مغز مفلوکم آنقدر در این بیست و یک سال فکر کرده که حقش است یک سکته را از سر بگذراند تا بلکم ری استارت و فبها فرمت شود.اگر آدم پر حرفی بودم یا بیشتر بدون فکر حرف میزدم الان این همه احساس سنگینی و فشار نمی کردم.هر کلمه ای که از دهان آدمها بیرون می آمد را در اتاق تشریح نمی بردم.خوبی هاشان را باور میکردم.اندیشه ها در مغزم سیم کشی مستقلی نداشتند. نگاهم به دهان و پای دیگران بود که چه می گویند و کجا می روند و بوزینه طور تقلید میکردم.روزنامه ها ...! روزنامه ها را بی جانبداری می خواندم.انقدر به درست و غلط بودن مسائل شکاک نمیشدم.نهایت دغدغه ام به جای حساب کتاب و دو دوتا چهارتا برای رسیدن به خواسته هام, میشد همجنسان خودم را مسخره کردن.در خیابان راه میرفتم و به بغل دستی ام میگفتم آن را ببین در این گرما خر تب میکند او سر تا پا مشکی پوشیده یا این را نگاه کن با چه وضعی بیرون آمده انگار در کاخ تویلری قدم می زند.نه اینکه شبانه روز در فکر آینده مبهمی که روی زمین های سست ِ رویاهایم تصویر کرده ام, باشم.

نمیخواهم دنیا به اندازه دستی یا آغوشی کوچک شود. و من چنگ بزنم به امید شاخه برگی,سنگی یا حتی دستی ... فقط از دنیا میخواهم اینقدر بیرحم نباشد.همین.

اثر انگشت های شما  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال اثر انگشت

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">