خداحافظ
ای صدای تبعید شده به فراسوی ابـرها, ای طنین جاری در جریان جوی ها, و شما
را ای ریگ های غلتان در ته جوی, به راه و رفتار بی پایانتان سوگند اگر در
فراسو ها, در دشت دل انگیز صداقت, صدای ترنم پر دردی را شنیدید به صاحب آن
صدا بعد از سلام بگویید: بار گرانی است بر شانه های من, این خاموشی بیست
ساله /تـو/
$شنبه روز بدی بود
روز بـی حـوصلگـی
وقت خوبی که میشد غزلی تازه بگی
ظهر یکشنبه ی من
جـدول نیمـه تمـوم
همه خونه هاش سیاه
تـوی خـونه جغد شـوم
صفحه کهنه یادداشت های من
گـفـت دوشـنبه روز میلـاد مـنـه
امـا شعر تو میگه که چشم من
تـوو نــخ ِ ابـره کـه بـارون بـزنـه
آخ اگه بارون بزنه
آخ اگه بارون بزنه ..
غروب سه شنبه خاکستری بود
همه انگـار نـوک کـوه رفـته بودن
به خـودم هـی زدم از اینجـا بـرو
اما موش خورده شناسنامه من
عصـر چهـارشـنبه مـن
عصـر خـوشبخـتی مـا
فـصـل پـوسیـدن مـن
فصل جون سختی ما
روز پـنـج شنبـه اومـد
مثـــل سقـائــک پـیـر
رو نوکش یه چیکه آب
گفت به من بگیر, بگیر
جمعه حرف تازه ای برام نداشت..هرچی بود پیشتر از این ها گفته بود.
$ خـاکستری
$$مثل ِ خودکار سرمازده ای که دارد تمام میشود و آخرین جواب را جان میکند و
مینویسد.مثل بازی کامپیوتری که با یک جان, به غول مرحله آخر میرسد.مثل آخرین پک عمیق گروهبان اسپیت فایر از دست آن مرد ناشناس در نبرد بریتانیا.. و منـی
که خسته از کار در این هوا باشنیدن /تـو/ با نیوشیدن هر بار تـو, دارم
مینوسم از بس جانی برایم نمانده.جان هایم همه تمام شده..