به تعداد و بازه ترانه های / اِبــی/ انواع شب وجود داره و به گستره تمام این شب ها گریه..

می خواستم چشم های تو را ببوسم
تو نبودی، باران بود
رو به آسمان بلند پر گفت و گو گفتم:
تو ندیدیش...؟!
و چیزی، صدایی...
صدایی شبیه صدای آدمی آمد،
گفت: نامش را بگو تا جست و جو کنیم!
نفهمیدم چه شد که باز
یک هو و بی هوا، هوای تو کردم،
دیدم دارد ترانه ای به یادم می آید.
گفتم: شوخی کردم به خدا!
می خواستم صورتم از لمس لذیذ باران
فقط خیس گریه شود،
ورنه کدام چشم
کدام بوسه
کدام گفت و گو...؟!
من هرگز هیچ میلی
به پنهان کردن کلمات بی رویا نداشته ام!
راستی
این دست خط آشنای خداوند است
.
سرخط