اثـر انگشت

اینجا بیابان برهوتی است که رد پای یک اثر انگشت در آن بر جای مانده است.

اثـر انگشت

اینجا بیابان برهوتی است که رد پای یک اثر انگشت در آن بر جای مانده است.

آدما به دو دلیل تغییر رنگ میدن.یا سلیقه شون عوض شده یا انگیزه شون. مهم اینه که کی چجوری راحت تره.کی چجوری بیشتر حال میکنه. همیشه اینو میدونستم فقط تازه باورش کردم.درسته!مهره هامو جا به جا چیده بودم ,پس مستحق باختم.

تا وقتی بچه ای از اطرافیانت یه ذهنیت ِ شسته رفته مقدس داری. شخصیتشون رو تا سر حد پرستش تحسین میکنی. اما وقتی بزرگ میشی و پنهان کاری ازت سخت میشه میکشوننت طرف خودشون و دونه دونه کثافت کاری هاشونو برات رو میکنن. خواه ناخواه وارد بازی پیچیده و کسالت بار وانمود کردنِ/چیزی نمیدونی یا موضوع مهمی نیست که بخوای راجع بهش حرف بزنی/ میشی و تو میمونی و یه دنیا پر از آشغالای تر و تمیز و شسته رفته که عاشقشونی.

تا حالا توو عمرم انقد شوکه نشده بودم... تا حال توو عمرم!فقط منتظرم یکی از یه جایی پیداش بشه و بگه باباتم که آرررررررره....مادرتم که اووووووووف.استاد های زمان خویش بودن.

اثر انگشت های شما  (۵)

من که به زمانِ اوف مادر فک نکنم برسم اما از زمان ِ ارره بابا گذشته .. :)
پاسخ:
بهش حق میدی؟
نگاهت بهش تغییرم کرده؟

۱۷ اکتبر ۱۵ ، ۰۹:۲۲ بِ رنگـــِ مـَـن ...
چی شده ؟ چرا انقد پریشون؟
پاسخ:
دارم پا به دنیای آدم بزرگا میذارم.
این پله اولش بود ; ]
لخت ، کسل ، منتظر دیدن یه اتفاق در نهایت بی تفاوت بودن، منتظر شنیدن زنگ تلفن و باز کسل! 
برداشت از عکس و البته یخرده فَت :دی
+ تو این دنیا برای شنیدن و دیدن هر اتفاقی باید آماده بود ، بعد این شوکه ، جریان برات قابل هضم میشه.
پاسخ:
واقعا خودمو برای این حجم از غافلگیری آماده نکرده بودم.
آره نهایتش بی تفاوتیِ..اما اون لحظه شنیدن یسری چیزا از یسری آدما واقعا عجیب بود.
آخرش با یه پوزخند که به قهقه تبدیل شد خودمو جمع و جور کردم.
اصولا بابای من تمومِ اتفاقای مجردیشو تعطیل کرد این آره که میگم مال اون جریانای مجردیشه
پدر من کشتی گیر بوده و خوب زیاد تو اردو دیگه میدونی خارج و مجرد و اینا
حتی بعد ازدواجشم ی مدتی ایتالیا بودن که مامان نمیتونه و برمیگردن 
مثلا هنوزم پیامداشو میبینم ولی ناراحت نه ، اگه دورانِ دیگه ای زندگی می کردم شاید اینکه کسی بیاد بگه اره مثلا بابات قبلا فلان ناراحت میشدم ولی وقتی میبینم بعد ازدواجش درشو گذاشته اوکیم
بذار با مصداق بگم بفهمی مثلا ی روز مجبور شدم با بابام تو ساعت شلوغی بازار برم اونجا ، ی خانمی از همون مغازه داشت خرید میکرد متوجه شدم زوم کرده رو من و بابام گفتم شاید مثلا بابارو میشناسه اما نگاش نمیذاشت این فکرو کنم بابام سنگینی نگاشو حس کرد برگشت اول نشناخت بعدش که اومدیم خونه ازش پرسیدم گفت از دوست دخترایِ قدیمیم بوده ، عاشقم بود دوسش نداشتم نشد ..بهمین راحتی 
البته خوب دوستیای اونموقع دیگه اینقد ولنگار نبود اگه هم بود نه برای ادمایی که تو ایران بودن ..

واسه همین اصولا من تو قالبای شخصیتی ام بضی چیزا رو حتی هرچقد برای دیگران الان دیگه عادی شده باشه یا هرچقدر م تک بچگی و ازادیم اجازه بده کنار گذاشتم بدون اینکه کسی بدونه ..
ببخشید زیاد شد :)

پاسخ:
جریان مجردی که بحثشون جداست و حتی  بابای من به عنون خاطره خیلی چیزارو حتی جلوی مامانم تعریف میکنه.
اینکه تموم شده و خیالتون راحت ِ خیلی خوبه اما اگر ادامه پیدا میکرد؟اگر بعد قضیه عوض میشد؟
من خیلی بهش فکر کردم که اگر بابا/مامان اینکارو میکرد من چجوری برخورد میکردم تهش به یه نتیجه احساسی از دوست داشتن زیاد یا عقده درونی رسیدم
که بابامه/مامانمه و هرکاری بکنه اشکالی نداره و من بهش حق خواهم داد.یا هیچوقت به خاطر کاری که کرده نبخشمش.
خیانت به زن و زندگی از آدمایی که حتی فکرشونم نمیکردم یه بخشی از شنیده هام بود.
حالا تعمیم بده به کارهایی مثل گرفتن رشوه , دزدی , دست بزن داشتن , آزار جنسی و خیلی چیزای دیگه که واقعا باورنکردنی بود مهرا..
اینا هیچوقت برای من عادی نمیشه.
پست ترین چیز اینکه بعد از زندگیت حتی با بدترین ادما خیانت کنی ..
بازی با غرور و شرافت ادما حتی پست تریناشون بدترین ِ بازی آس..
اره خوب برا هیشکی عادی نمیشه ی دوست خانوادگی داشتیم خیلی وقت پیشا سنگسار شد از نظرِ من اون تو بچگی از عمو هایِ خوب بود ولی الان اآ که بش فک میکنم این چنین جرمی براش خیلی بود و سنگین و غیرقابل باور..
اگه ادامه پیدا میکرد دوحالت داشت یا اینقدر پرخاشگر و نابهنجار میشدم که به چیز بیفته یا اینقدر ساکت و درون گرا که بازم به چیز بیفته وبنابه شناختی که از خودم دارم گزینه دوم رو انتخاب میکردم چون سکوت دردترین ِ :)
پاسخ:
اما انگاری برای خیلیا عادی شده که مثل لجن تووش فرو رفتن..

ارسال اثر انگشت

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">