اثـر انگشت

اینجا بیابان برهوتی است که رد پای یک اثر انگشت در آن بر جای مانده است.

اثـر انگشت

اینجا بیابان برهوتی است که رد پای یک اثر انگشت در آن بر جای مانده است.

از وقتی آتلیه شونو فروختن دیگه جایی نداره.گاهی توی ماشین شاید..هرچند به نظر میاد دیگه خسته اس.دیگه سیر شده و برای این شکل رابطه ها احساس پیری میکنه.وقتی جدی  صحبت فروش اومد وسط مخالف سرسخت بود.همه کار کرد که نشه.یه روز درمونده و پریشون اما با همون غرور همیشگی زنگ زد و گفت یه کاری برام بکن. از اون روز به بعد هر چند وقتی, خیلی خیلی کم میان اینجا.هماهنگی روز و ساعت رو دقیق براشون انجام میدم تا هیچکدوم به مشکل بر نخوریم.وقتی تکست میده finished. من میام خونه میشینم رو کاناپه و حس میکنم در این معاشقه چه سهم بیرونی بزرگی دارم اما از درون چقدر فقیرم. نگاه به دور و بر میندازم و با شواهدی که به جا گذاشتن تخیل میکنم.هه.. بعدشم خندم میگیره و با خودم میگم توئه احمق مقدمات اولیه رو هم بلد نیستی.کافیه طرف صورتشو بیاره جلو و تو جغد شی رو لبهاش.و مثل یکی از angri birdها بگی / What is lips? /

$ دیگه تو این دوره زمونه /واقعی/ هم نباید ناشی بود چه برسه بخوای اداشو در بیاری.جلوی آینه تمرین کنید.شده با کاشی های حموم.حتی با مجسمه فیک سر مسیح روی میز عسلی.

اثر انگشت های شما  (۱۰)

۰۶ اکتبر ۱۵ ، ۲۲:۲۳ فاطیما کیان
سبک نوشته هات منو یاد یه دوست وبلاگی خیلی قدیمی میندازه که سال 88 وبلاگش فیلتر شد و گمش کردم
افکارش خیلی واضح و بدون سانسور و از دل واقعیت هایی بود که هیچ کسی دوست نداشت بنویسه و یا دربارش حرف بزنه
پاسخ:
اولش منم خیلی چیزارو لحاظ قرار میدادم.خیلی چارچوب بندی برا خودم داشتم.
اما دیدم اع اینجام که شد مثل زندگی واقعیم.پس این نوشتن به چه درد من میخوره؟
دنیای مجازی من همین چاردیواری که پر ِ از خالی شدنِ افکار درهم و حرف هایی که بیخ گلوم میمونه.
تا الان سعی ام بر این بوده که مجازی و واقعی رو قاطی هم نکنم.و به نظرم همین باعث شده که راحت بنویسم بدون هیچ ترسی.
: ]
چه معاشقه ی دوری...چه معاشقه ی سردی...
بیا قبول کنیم که دیگه اصلا ناشی وجود نداره....بیا قبول کنیم که ذهن ما یه پورن استاره...حالا شاید مال بعضی ها از اون دوزاری های مفلوک باشه ولی بازم ناشی نیست...
پاسخ:
ذهن هر چه قدرم که هفت خط باشه توو این مورد باید خروجی خوبی داشت.
خیلی ها از ماها هنوز بلد نیستیم.یعنی بهمون یاد ندادن.بلد نیستیم چجوری نیاز طرفمونو برآورده کنیم.اصن نمیدونیم چی هست.چیو چجوری میخواد.
ماها هممون گیر یسری آدم باتجربه میفتیم.شک نکن.
به این فکر کردی که قراره چطوری راضی نگهش داری؟چیکار کنی که پس نیفتی؟
چطوری هردو لذت ببرید بی اینکه یکی سرخورده باشه و پشیمون؟
حسم میگه من توو این مورد به مشکل اساسی بر خواهم خورد.
خونمون یه جغد داریم اشپزی میکنه, بعدش روپاییم میزنه. به تصور کردن هم نیازی نیست,عملی نشونت میدم :))
پاسخ:
نشون بابات بده.گستاخ :)))

اتفاقا همیشه فکر میکنم من یه شریک جنسی به درد نخورم!
نه اینکه سر به زیر باشم و خجالت و بکشم این حرفا...نه
فکر میکنم اینقدر به قول تو توی این لحظه ها هنگ میکنم که نمیدونم الان بهترین اکت چیه طرف مقابلم چی ازم انتظار داره
بعد اصلا یادم میره توجه کنم که چی دوست داره مثل اون وقت هایی که مثلا توجه میکنیم پشت ویترین مغازه ها از چه لباسی خوشش میومده که بعدا براش بگیریم
به قول استادم میشیم کتلت که باید خودشون اینور و اونورمون کنن
پاسخ:
استادت تعبیر جالب و درستی کرده.من کسایی رو دیدم که باوجود اینکه شوهرشونم هستن حس سوء استفاده شدن بهشون دست داده.این یعنی یه جای کار میلنگه که ما آموزش درستی ندیدیم.نظر شخصیمه که تجربه حداقل تو دو سه تا مورد اونم با کسایی که واقعا دوسش داریم بد نیس.چون باید بپذیریم هدف همینه و برخلاف باور عامه که زنها دنبال صرفا مهر و محبت ان حتی بیشتر از مردا میتونن از یه رابطه جنسی لذت ببرن.البته مردا هم به اندازه ما مشکل دارن.اصل کار اونان که چجوری زمینه رو آماده کنن.که این خودش یه مشاوره و بحث روانشناسی میطلبه.
اما خب این فقط یه حرفه چون تو عمل ور سنتی و متحجر ذهنم سریع فیدبک میزنه/ از اینکه مثل دستمال کاغذی باهات رفتار بشه خوشت میاد؟/
مدت ها بود می خواستم چنین پستی بگذارم اما هی دست دست می کردم اما خوبه ک اینجاست..

همیشه دلم می خواست با اولین نفری که می خوام یه توتال استرنجر باشه، که نگران این نباشم کجا چی گفتم و چی نگفتم، زیپشو خودم باز کردم یا خودش،که بعدا بهم نگه می دونی اونروز دندونت یه خراش کوچولو رو فلان جام گذاشت، اینکه وقتِ بلعیدن اون مایع بتونم با خیال راحت صورتمو چروک بدم و مجبور نباشم وانمود کند شهدِ بهشتی قورت میدم.. بعدش جفت پاشیمو هر کسی لباسشو خودش بپوشه و با گفتنِ یه خسته نباشی هر کی بره پی زندگیش..
دلم می خواست حداقل سه سالِ زندگیمو به این منوال بگذرونم اما نشد.
سختی فقط دفعه ی اولِ. دفعه ی دوم ب بعد اونقدر همچیز تو ذهن تکرار شدست که مَدیسون ایوی لنگ میندازه:)) هربار چیز جدیدی کشف میشه;)

پاسخ:
مثل پسرای بکن در رو حرف میزنی ماری:دی
استرنجر اونم دفعه اول؟اصلا نمیتونم بهش فکر بکنم.حتی دفعات دوم , سوم و...
 نمیدونم چقدر رویایی ِ اما من دنبال خلق یه لحظه بزرگم.دوست ندارم سرسری و با هرکی که از راه رسید خرابش کنم.جزئیاتش خیلی برام مهمه.مهم نیس بعدش چی پیش میادا..اصلن ممکنه بعدی تو کار نباشه اما یه پیش زمینه خوب داشته.مثل وسوسه سیگار و مشروبی که تا حالا لب نزدم.همش با این فکر که یه روزی یه جایی یه کسی به تعویق میندازمش.همیشه دوست دارم اولین هام بهترین باشن.
اما کاملا میتونم درک کنم چون خب شده به درجه ای از hot بودن رسیدم که بخوام دسته یکیو توو خیابون بگیرم بیارم خونه :دی
الگوی من الکسیسِ به یک دهم درجه اون برسم از خودم راضی ام :))
فک میکنم ماری به"وان نایت استندینگ" اعتقاد داره!
فک میکردم اسطورت جانی سینز باشه :))
پاسخ:
وان نایت استندینگ اونم تو دستشویی.نه ماری؟ :))
هنوز به عنوان یه پدر توو مردا اسطورمو انتخاب نکردم اما اگه
به مقام کارگردان باشه جاناتان مورگان انتخاب بدی نیست :دی
همین که خودت باشی و تصمیم داشته باشی که لذت ببری باعث میشه اون لذت رو با پارتنرت شریک شی و خیلیم عالی پیش بره. اونقدرا لازم نیس سخت بگیری و فک کنی خیلی اتفاق عجیبیه.
پاسخ:
آره اتفاق عجیبی نیس اما دوست ندارم ساده ازش رد بشم.
من همیشه توو کارام سختگیریه اولیه هست ; ]
ای جونـم الگویِ بانو رو..
بابا اصن الگو بودنـش نصفه راهه، خـدا برا بقیش بسازه برات خـواهـــــــــر:)
اینجـوری بسـازه آآ
"گل در بر و مِی در کف و معشوق به کام است"

پاسخ:
فقط شاسیشه که اگه برام اوکی شه میتونم بگم :امشب در مجلس ما ماه رخ دوست تمام است :دی
منم یه دخترم با همون حساسیت ها،اینکه اولین بارم باید تو خونه ی خودم رو تختی که مطمئن باشم قبل من کسی روش رو کسی نرفته باشه،اینکه از سرِ مِهر باشه،اینکه مثل یه پرنسس رفتار شه باهام و .. اما گفتم توتال استرنجر چون وقتی یبار با یکی می خوابی که باهات جوری رفتار می کنه انگار بلورِ فرانسه ای و نازک تر از گلبرگ های رُزِ نباتی دیگه بعدش نمیتونی با یکی دیگه باشی،حالت از خودت بهم می خوره اگه بخوای بخاطر هورنی بودن برا یکی لباس در بیاری..
اِنی وی،این مقوله خیلی پیچیده ست نیمی احساسیِ  نیمی هورمونی.. و ما هنوز اندر خمِ یک کوچه ایم..
بدمست زدی ب هدف، وان نایت استندینگ تو دستشوییِ یه بار درب و داغون تو زیر زمین یه کوچه بن بست که شیشه های پنجره هاش اونقدر چرک گرفته س که بیرونو درست نمیشه دید.دز حد یه بکش پایین و بکش بالای چند دقیقه ای و خیر پیش.
پلاس
منم اولین مشروبمو تو یه شبِ یکشنبه تو یکی از سواحل جنوبِ اسپانیا وقتی ک پیراهنی قرمز پوشیدم ،موهام بازِ و تو باد و وقتی از دور صدای گیتار میاد خواهم خورد.
اوه نه مری، الکسیس بابِ سلیقه م نیست، جلوبندی ش با اونچه می خوام فرق داره:)) -__-

پاسخ:
آره خیلی نمیشه براش دستور قاطع صادر کرد چون برای هرکس یجور تعریف شده اس و من پیش از اون خیلی چیزارو باید هضم کنم.
نمیدونم قرمز بهت میاد یا نه اما رنگش همیشه برام خنده دار بوده.
پیشنهاد من اینه که نپوشی یا اگه از مشکی خوشت نمیاد به زرشکی تغییرش بدی :دی
من سعادت هندلینگشو نداشتم اما پوستر ِ صندوق عقبش توو باشگاه کلی انرژی رسونه واسم :))
هرچند بیشتر هنر هفتمش منظورم بود :دی
قرمز مجبوره بهم بیاد،مجبور!
http://s3.picofile.com/file/8216562650/11755083_1440675222926380_7473614677687824447_n.jpg
و اینکه اونجا اسپانیاست،باید قرمز تنم باشه ببینم چنتا گاوُ می تونم تحریک کنم!
بانو هنر هفتمشو مدیونِ جلو بندی و صندوق هستند پس اونهاست ک تعیین کننده ست:))
پاسخ:
من فکر میکردم به خاطر چشماشِ.اون عاشق چشم آبی بود..
این همه راه بریم آخرشم گاو؟؟پس همینجا بمونیمو پلنگ شکار کنیم:دی

ارسال اثر انگشت

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">