اثـر انگشت

اینجا بیابان برهوتی است که رد پای یک اثر انگشت در آن بر جای مانده است.

اثـر انگشت

اینجا بیابان برهوتی است که رد پای یک اثر انگشت در آن بر جای مانده است.

وضعیت امروز من بی شباهت به موقعیت دیشب رافینیا بازیکن بارسلون هنگام وارد شدن به زمین نبود. وقتی دقایق آخر به بازی آمد تا به روند تدافعی تیم کمک کند. چهار دقیقه از آمدنش به بازی نگذشته مصدومیت گریبانگیرش می شود و اجبارا بیرون می رود و گویی از ابتدا نیمکت نشین بوده.اما در حقیقت پیراهن خیس از عرق اش هنگام ورود نشان از تمرین و گرم کردن در کنار زمین می دهد.من هم بعد از تمام کردن کار های روزانه, بدنم را برای رفع خستگی و ماندگی به استخر وعده دادم.در طی راه به این فکر میکردم که اگر فوژین دختر لوس و حال بهم زنه خانم شین بعد از پنج جلسه هنوزم از آب بترسد و باز با عر زدن به طرف استخر کودکان بدود پرتش میکنم داخل آب تا ببیند خفه نمی شود. تا اینجا هر چه نی نی به لالایش گذاشتم فقط برای این بوده که بچه خودش به این درک برسد اتفاقی برایش نمی افتد مثل بقیه.اما دیگر نگاه های سرزنش آمیز خانم شین دارد سقلمه میشود در نرون های مغزم . وقتی در رختکن مشغول تعویض لباسم بودم متوجه شدم که ..شِت ... آب قطه و تن بینوای من فقط میتواند رنگ آب را متصور شود و از پرماسیدن آن محروم مانده. و تازه دلیل فکر ِ پرخاش با فوژین را فهمیدم.رافینیای ِ رباط صلیبی پاره ای بودم که باید از کنار زمین بازی را تماشا کند. بعد از اینکه خودم را جمع و جور کردم باز مثل فوتبال دیشب که نکبتِ بازی از خود بارسلون نشات میگرفت صندلی را گذاشتم کنار استخر و همینطور که در خودم پیچ میزدم به تمرین بچه ها نگاه کردم.خانم شین از آن ور استخر بکوب و بدون کوچک ترین مکثی آمد پیشم و داد و فریاد راه انداخت که چرا پنج جلسه گذشته و فوژی هنوز نتوانسته دوچرخه بزند. حالا من نقش اوا کارنیرو را داشتم که مورد پرخاش مورینیو در بازی سوانسی قرار می گرفت. تمام ِ من همه فریاد بود تا دهان باز کنم و بگویم اگر چشم کورت را باز کنی میبینی که فوژیِ شما دوچرخه را به نسبت سن و جثه اش خیلی هم خوب میزند اما فعلا آمادگی دو متر را ندارد و شما بهتر است نظر کارشناسی ندهی.سیاست ایجاب کرد سکوت پیشه کنم و با بلند شدنم از روی صندلی و رفتن به سوی رختکن به جیغ و ویغ های خانم شین پایان بدهم. با کوبیدن در ِ رختکن و خروج از صحنه موقعیت ورود دیرهنگام مسی در بازی با آتلتیکو مادرید را داشتم که بالاخره کاشته را گل کرد و تیمش را پیروز میدان. این بود روز فوتبالی من. اُ اُ اُ اُ اُ اُ اُ اُ .. داشت یادم میرفت! این هدیه مبین نت شعف و شوری کم از خوشحالی رونالدینیو  موقع گرفتن کاپ بهترین بازیکن سال فوتبال  2005 برایم نداشت.

$مابقی روزهای قاعدگی ام  را با تحلیل و اتصال بازی های والیبال , کشتی , گلف و هاکی روی چمن به سمع و نظر ایشان خواهم رساند.

94/6/26 _ صدف

اثر انگشت های شما  (۲)

سکوت کردن توی این شرایط واقعا سخته معلوم آدم صبوری هستی , هدیه ی مبین نت هم نوش جان , از این حجم های هدیه را میمیرم دیگر :))
پاسخ:
تو اون لحظه هرچی که میگفتم توجیح کردن محسوب میشد.
حالا جلسه بعد بهش نشون میدم:دی
این اولین هدیه مالی ِ مجازی ای بود که میگرفتم :دی
لیلازن نگیر   لیلا زن نگیر   زن چیزخوبی نیست
لیلا مرابگیر
لیلا بازور چشمانش ازخانواده ما شوهرگرفت.
لیلا بااینکه دودول نداره    سربه سرهمه مون میذاره
لیلا برای خندیدن مابه زیرماشین رفت
بعدگوشش راروی زمین گذاشت تابه صدای قلب زمین گوش دهد
لیلازن نگیر   زن چیزخوبی نیست   لیلامرابگیر
پاسخ:
خیالت راحت.لیلا دیگه چیزی برای گرفتن نداره حتی خود تورو
برو دنبال سارا کوچولو.

ارسال اثر انگشت

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">