اثـر انگشت

اینجا بیابان برهوتی است که رد پای یک اثر انگشت در آن بر جای مانده است.

اثـر انگشت

اینجا بیابان برهوتی است که رد پای یک اثر انگشت در آن بر جای مانده است.

از بچگی فکر میکردم اگر قراره اتفاق خوبی برام بیفته اون روز چهارشنبه است.چهارشنبه های مقدس..همیشه چهارشنبه ها یه جوره ظریفی ذوق مرگ بودم.مامانم همیشه برای عمل به قول هاش چهارشنبه بعداز ظهر رو بهم وعده می داد. چهارشنبه هام به طور غم انگیزی به انتظار گذشته.. و خب تا این ساعت که هفت و پنج دقیقه ی شونزدهم اسفند ماه نود و ششه هم هیچ اتفاقی نیفتاده.اصلا باید اتفاقی بیفته؟یادمه چند سال پیش ده سال آینده مو تووی یه پلن A با کلی دیتیلز زده بودم به در کمد و حتی پلن B هم داشتم.ولی تووی بیست و سه سالگی نه تنها برای سال دیگه که برای فردای خودم هم برنامه ی مدونی ندارم با این حال تا یک ساعت دیگه باید جلوی آدمی بشینم که قراره راجع به زندگی کاری و شخصیم, خلقیات و روحیاتم و آینده ی رویاییم باهاش حرف بزنم.هیچ کاریش نمیشه کرد.بعضی چیزارو هیچ کاریش نمیشه کرد.مثل بز میشه نگاه کرد و رد شد.. /همه چیز میگذره/ هیچ وقت نفهمیدم این جمه ایه با بار مثبت یا منفی..جمله ایه از یه دوست یا دشمن؟با شنیدنش اشک شوق بریزم  یا حالم گه تر بشه؟ من خدای کلنجار و ریدن به خودمم.

اثر انگشت های شما  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال اثر انگشت

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">