اثـر انگشت

اینجا بیابان برهوتی است که رد پای یک اثر انگشت در آن بر جای مانده است.

اثـر انگشت

اینجا بیابان برهوتی است که رد پای یک اثر انگشت در آن بر جای مانده است.

آخرین چهره ای که از او به یاد دارم تصویری بسته در فضایی نامتناهی.. با این که در تداعی کردن کند هستم  اما از آن تصاویری نیست که اشتباه بگیرم.برای ندیدن فقط باید از دست هایم استفاده کنم یا چشم هایم را ببندم.اما افاقه ای نمی کند.fucking imaginaton..پس تا حد ممکن چشم از آن بر نمیدارم. به خیالم این بار دیگر سفر آخر است.سفری که شاید بهتر بود زود تر از آن برمیگشتم. چیزی که در نهایت مرا به زانو درآورد علاقه ام به خود ویرانگری بود. آن همه بالا و پایین پریدن ها,عطش ها و خودنمایی ها در دوران جوانی آن جسم و روح را زودتر از آنچه باید از پا در آورد.

دیار ویرانه ها بالاخره خودش را تسلیم کرد. به سرزمینی در آغوش بوته ها,میان مرداب ها, روی علف های لخت, گام هایی کوتاه و محتاط تا در هر ده قدمی نفسی تازه کند.. دیار ویرانه ها تسلیم شد.غیر از آن ممکن نبود.من درون او بودم.او ناله می کرد.من ننالیدم.او نور را می دید.من ندیدم.صدای خر خر مرگ از او بلند می شد اما من صدایی نداشتم.اگر بمیرد چیزی جز خاکستر از او باقی نخواهد ماند. همیشه دوست داشت خود را غرق کند. نمیخواست به زیر خاک دفن شود.اما من زوال ناپذیرم.من درون او هستم و در او تنیده شدم.او به خاطر من برخواهد خواست.به خاطر من ساکت خواهد ماند. به خاطر من فکر نخواهد کرد.به خاطر من همه چیز را به فراموشی خواهد سپرد. تنها به خاطر من به شکل ناجوری ادامه خواهد داد.من هنوز درونش هستم همانند سابق.هر آنچه که تا ابد نیاز دارد را در ذهنش زنده خواهم کرد.مادر , پدر ,آب, گلدان های آسپیدیسترا و پیله آ, خیره شدن به نئون ها و شاید یک گربه.. گربه ای که دوباره دوستش بدارد, که دوباره فراموش کند.. دیار ویرانه ها با دیوار های کوتاه و مخروبه...
1396/11/22

اثر انگشت های شما  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال اثر انگشت

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">