اثـر انگشت

اینجا بیابان برهوتی است که رد پای یک اثر انگشت در آن بر جای مانده است.

اثـر انگشت

اینجا بیابان برهوتی است که رد پای یک اثر انگشت در آن بر جای مانده است.


بگو دیگه مرد. یالا بگو.مثل همیشه که تعریف میکنی.
تو که همشو خودت از بری.چی بهت بگم آخه؟این بار تو بگو.
نه. تو بگو. من یه چیزایی شو یادم میره.وقتی تو میگی من کیف میکنم.
ما آدم های تنهایی هستیم زن.خونواده هامون اونقد پول ندارن که به ما کمک کنن.اما عوضش یه آینده ای داریم.تو نباید نیگاه به دخترای دیگه بکنی که همه آرزشون پوشیدن لباس سفید و پرت کردن دسته گلِ.منم کاری به هنزر و پنزرایی که میاری ندارم. ما باید حسابگر باشیم.باید کار کنیم.ما سخت کار میکنیم.بعد پولامونو میذاریم رو هم یه جریب زمین میخریم.هر جا که تو بخوای.یه گاو میخریم با چندتا مرغ و خروس.لازم نیست تو کاراشونو بکنی.من همه چیو ردیف میکنم.تو ققط شیر داغ کن و هر روز صبح از اون املت ایتالیاییات درست کن. ما باید با درامد خودمون زندگی رو بچرخونیم زن.حالیته؟
میفهمم.پرنده هم داشته باشیم.بازم بگو.بگو که توو باغچه قراره چی بکاریم؟چجوری به پرنده آب و دونه بدیم.چجوری سرشیر درست میکنی که شل و آبکی نشه؟بگو دوست داری شال زرشکی برات ببافم.چرا نمیگی.بگو توو زمستون هیزم میاری تا گرم بشیم.اینارم بگو مرد.
بابا تو همه رو میدونی. بقیه شو تو بگو.
نه تو بگو.. من بگم اونجور نمیشه.یالا بگو دیگه.
خب,ما قراره زمینو تقسیم کنیم و یه تیکه شو شاهی و ریحون به کاریم.یه تیکه دیگشم پیاز و گوجه.اگر بریم جایی که بارون زیاد بیاد برات زیتونم میکارم.درخت میوه هارم خودت انتخاب کن.زمستون که هوا سرد میشه ما میریم زیر کرسی تخمه میشکنیم و واسه اونایی که مجبورن کار کنن دلسوزی می کنیم.بعضی وقتام که بارون میاد میریم رو شیروونی میشینیم و به صدای بارون گوش میدیدم.بعد من ساز دهنی مو از توو جیبم درمیارم و شروع میکنم به زدن.
دیوونه من خستم دیگه واسه امشب بسه.فقط یادت باشه ما نباید شبیه بقیه بشیم.
آره آره .. چون تو منو داری منم تورو.هیشکی مثل ما نیس.مرد میشه اون شعرو بخونی؟

ای بخت
همانند ماه
دگرگون می‌شوی،
همواره در حال کامل شدنی
یا هلال باریک شدن؛
زندگی نفرت‌انگیز
نخست ستم می‌کند
سپس تسکین می‌دهد
برای اینکه با ذهن بازی کند،
تنگدستی،
و قدرت
مانند یخ آب می‌شود.

سرنوشت دیوسرشت
و توخالی،
تو ای چرخ گردون،
بدنهاد هستی،
آسایش بی‌معنیست
و همیشه محو می‌شود،
در سایه
و حجاب
به من سرایت می‌کنی؛
اکنون از روی سرخوشی
پشت برهنهٔ خود را
به پیشگاه پلید تو خم می‌کنم.

در تندرستی
و معنویت
اکنون علیه من هستی،
همیشه اول می‌دهی
سپس بازپس می‌گیری
مانند یک برده.
در این ساعت
بی‌درنگ
ساز زهی خود را برمی‌دارم؛
زیرا که سرنوشت
نیرومند را به زمین می‌زند،
همه با من اشک بریزید!

اثر انگشت های شما  (۱)

۲۷ ژوئن ۱۷ ، ۱۸:۵۹ صدای بی صدا
http://the-fingerprints.blog.ir/post/post-1o8
خیلی برام خواستینه اینو اونو چندتای دیگه
بی پرده بگم کجا میتونم پیدات کنم گمگشته
پاسخ:
مخبرالدوله سرسعدی

ارسال اثر انگشت

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">