اثـر انگشت

اینجا بیابان برهوتی است که رد پای یک اثر انگشت در آن بر جای مانده است.

اثـر انگشت

اینجا بیابان برهوتی است که رد پای یک اثر انگشت در آن بر جای مانده است.

عکس را می بینید؟ به نظرم عکس خوبی شده.سرشار از خوشی, جریان زندگی, امید, قشنگترین خلقت های خدا,رگه هایی از عشق حتی درش نمایان است. بهش می آید که پشت این عکس دو دوست جون جونی با لباس های رنگی با خنده هایی که گوش فلک را کر کرده حضور دارند..ته خوشبختی , ته رضایت..ته خاطره سازی... But, what's the truth?

به اجبار یکی از همکلاسی های دانشگاه برنامه چیدیم برای صرف چای و کیک که تهش از عباسی ها سر درآوردیم و انتخاب سیصد و شصت درجه ای از نوشیندنی گرم به نوشنیدنی های خنک.راستش از همان ثانیه نخست از سگ پشیمان تر بودم و خودم را کره خری در گل می دیدم.اینکه او که بود و چه شد که نشستیم باهم برای صرف عصرانه راز سر به مهر این خاطره کذایی و مغشوش خواهد بود.چه نوشیدنی حال بهم زنی ..از این شاخه به اون شاخه حرف زدن رسیدیم به صحبت در مورد کتاب هایی که می خواند:/ کتاب های روانشناسی و مدیریت که بیشتر مربوط به رشته تحصیلیم هستن/ اینو از من داشته باشید : هرکس گفت اینجور کتاب ها را میخواند قطع به یقین مطمئن باشید همان ها را هم نمیخواند.صرفا کتاب های روانشناسی و مدیریت دم دستی ترین دست آویزش است. همچنان پای منبرش نشسته بودم و چرت میزدم.

باری ناگهان سخنرانی اش را قطع کرد. با کنجکاوی و چشمانی که از آن حماقت  می بارید به کتابی که اتفاقی همراهم بود نگاه کرد.دستش را مانند خرطوم جارو برقی دراز کرد و کتاب را بی اجازه برداشت و از وسط باز کرد. نگاهی عاقل اندر سفیه به صفحاتش انداخت.کتاب را بست و مثل گورخری که به علف زل می زند به عنوان کتاب چشم دوخت و پرسید : /رمانه؟/ این را هم از من داشته باشید.هر وقت کسی کتابی را در دستتان دید و پرسید رمانه؟ شک نداشته باشید که با یک نادان سر و کار دارید و بهتر است هرطور شده سریعا محل حادثه را ترک کنید.

آن روز , روز زیبایی بود..آسمان صاف, باد خنک شهریور, حالِ آدم ناخوشی مثل من هم سرجاش.. اما آدمی که رو به رویم نشسته بود به معنای تمام /اشتباهی/ بود... زنی زیبا را تجسم کنید اما با چشم های یک خوک مرده.همینقدر نادرست.


$ این خاصیت منه که از دل خوشی ترین های روزگار, از لحظه های ناب زندگی, چیز های هرچند ریز و کوچک ِ حزن آور و افسرده کننده در بیارم و انقدر گنده اش کنم که علاوه بر اینکه خودمو توش غرق کنم بقیه رو هم با خودم بکشم پایین.

اثر انگشت های شما  (۳)

۰۶ اکتبر ۱۶ ، ۱۰:۲۴ شِـــ‌یدا ..
https://g.co/kgs/xgC1HW


یه بنده خدایی بهم گفت که پسر بشین این فیلمو ببین. شخصیت اصلی داستان، مثه خودِ الاغته. وقتی رفتم دیدم، هم خوشحالم کرد و هم ناراحت.
یه ربطی به همین روابط و انزوا و اینها هم داره
بهترین سکانس که واسه من غم‌انگیز هم بود، حرفاییه که قهرمان داستان بعد از سکس با استادش رو تخت میزنن
این فیلمو ببین حتما و گزارشش رو بهم بده(رو میزم باشه فردا صپ)
پاسخ:
در اسرع وقت
۱۵ اکتبر ۱۶ ، ۱۶:۱۷ شِـــ‌یدا ..
اولین چیزی که به ذهنم رسید٬ حرفای دختره بود. بعد ازینکه قهرمان داستان اون کتاب خوناشامه رو خونده بود و گفته بود این بدترین کتابیه که تاحالا نوشته شده
و جواب دختره بهش. و یه چیزی که من به ذهنم رسید؛  همونطور که تو حالا چیزی که بقیه میخونند رو چرت میدونی٬ ممکنه یه بنده خدایی هم دقیقا چیزایی که تو میخونی رو چرت بدونه. نه به این دلیل که علایقتون متفاوت باشه٬ به این دلیل که اون این مرحله رو رد کرده. به یه نگاه بالاتری رسیده. و آخرشم به این میرسیم که دست بالا دست بسیاره. و نکته‌ای که بیخ گوشمون داره وزوز میکنه اینه که؛ متنفر بودن کلا چیز چرتیه. حرف زدن در مورد چیزایی که دوست داریم و سکوت در مورد چیزایی که دوست نداریم

.
.
.
حالا ذهنم مغشوشه. نمیدونم چرا هیچی یادم نمیاد. بذا بعدا بقیه‌ رو میگم :|
پاسخ:
سلیقه ها متفاوته.حرفی تووش نیست.اما اینی که میگی به یه نگاه بالاتری رسیده نمیتونم بپذیرم.چون چیزی که من خوندم/ دیدم رو اون نخونده/ندیده.برای همین نمیتونه نظری بده پس سکوت میکنه. اتفاقا همیشه برام جالب بوده چرا فیلمایی مثل آواتار جنگ ستارگان یا کتابای هری پاتر و ارباب حلقه ها و ... اینقدر فروش داشته.چی داره که این همه جذب میکنه.هنوزم نفهمیدم.اما دیدم مثل محصولای تووی بازار میمونه.یه جنس هرچه قدر پرزرق و برق تر و چشم گیر تر باشه حتی اگر مضر یا در حالت خوش بینانه فاقد کارایی که به نظر میاد داره, باشه  مشتری بیشتری داره.این فیلم و کتابام همینجوریه.نمیشه به تولید کننده خرده گرفت چرا تولید میکنه بلکه مصرف کننده است که مورد اتهامه چرا این محصول رو میخره؟ چرا باعث بالا رفتن تقاضای این کالاها میشه؟هالیوودم توو این قضیه مثال خوبیه.
نمیخوام بگم فیوریتای من همه پرفکتن فیوریتای بقیه چرند و مسخره.نه..کاری خوبی که فیلم کرد این بود که استادرو وادار کرد کتاب خون آشامه رو بخونه بعد از خوندنش باز موضع اش همین بود.کتاب مسخره ایه.چون پیش زمینه داشت.اما کاری که نکرد این بود که استادم باید یه کتاب به دختره میداد.تا ببینه اونم کتابایی که استاده میخونه رو مسخره میدونه یا نه.با یه کلاس کل ِ سلیقه موسیقیایی دختره عوض شد.رو آورد به موسیقی کلاسیک.در صورتیکه تووی فیلم اصلا نشون نداد دختره قبلا چی گوش میداده اما واسه مخاطب قابل حدسه. میفهمی چی میگم؟گاهی سلیقه ها از رو ناآگاهیه که شکل میگیره.من حداقل از خودم مطمئنم که چهارتا بیشتر از طرف مقابلم خوندم/ دیدم /شنیدم و حالا به چیزی که انتخاب کردم اصرار میکنم.
/حرف زدن در مورد چیزایی که دوست داریم و سکوت در مورد چیزایی که دوست نداریم/
و این جمله... نه رد میکنم نه تاییید.حقیقتش اینه که نمیدونم چقدر میتونه درست باشه.
اون تنهایی و انزوایی هم که راجع بهش حرف زدیمو من اصلا توو فیلم ندیدم.اما اعتراف میکنم پریشونی و منگی استاده چیزیه که منم ازت متصورم :))

۲۱ اکتبر ۱۶ ، ۱۴:۵۶ شِـــ‌یدا ..
نمیشه گفت سلیقه‌ها متفاوته و کلا بحث رو بست. منم قبول دارم که سواد و سلیقه با هم مرتبط‌اند. مثلا اگه الان یکی بیاد انریکه گوش کنه، واسه من مسخره‌ست اگه بگه سلیقه‌ها متفاوت‌اند. انریکه واسه منم جذاب بوده، منتها قبل از اینکه باب دیلن گوش بدم... حرف من اینه که با این حال من نباید ژست یه آدم متنفر رو به خودم بگیرم، چون ممکنه تو که ده سال از من بزرگتری و با موسیقی کلاسیک آشنایی داری، بیای همون ژست تنفر رو نسبت به سلیقه‌ی من داشته باشی.
البته که ما داریم در مورد ادمی حرف میزنیم که در حال رشده، نه اون که ۱۰ ساله داره یه جور موسیقی گوش میکنه.
اونی که فیلمو بهم معرفی کرد، واسه دوتا چیز معرفی کرد؛ یکی اینکه بگه انقد تو آسمونا سیر نکنم و به قول اون پروفسور زنه(بعد از سکس به شخصیت اصلی داستان گفت)  یه حفاظ دور قلب حساست بذار و به جای این چیزا سعی کن با دستات یه چیزی رو خلق کنی تا از این اختگی در بیای و دوم اینکه؛ منم مثه شخصیت اصلی داستان لباس گشاد میپوشم. همین.

کلیدر رو حوصله‌ت کشید بخونی؟
پاسخ:
اخه به نظرم یه بخشی از اینکه بخوای سلیقته بشناسونی و موضعتو در محدوده ای مشخص کنی اینه که نظر مخالفت و تنفرتو هم بتونی بروز بدی.نمیدونم..مطمئن نمیگم.
نه. دارم دنیای سوفی رو میخونم.شاید گذاشتمش واسه شبای زمستونی.

ارسال اثر انگشت

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">