اثـر انگشت

اینجا بیابان برهوتی است که رد پای یک اثر انگشت در آن بر جای مانده است.

اثـر انگشت

اینجا بیابان برهوتی است که رد پای یک اثر انگشت در آن بر جای مانده است.

قریب صداش میکنیم اما وقتی زندگیشو تعریف کرد برازنده کلمه قریب با غین بود.این زن خود ِ خودِ  مفهوم اصیل  کلمه غریبِ. توی پونزده سالگی صورتش سوخته.نامزد اولش تووی تصادف مرده.خانواده ی شوهرش بعد از ازدواج سنگ انداختن جلو پاشون تا متارکه کنن.مادر, برای مخارج عروسی پسرا و جهیزیه خواهر بزرگ سنگ تموم گذاشته اما حتی کادوی عروسی قریب رو بعد از مراسم پاتختی پس گرفته.حاملگی اولش ناکام مونده.تووی تصادف سه تا از مهره های گردنش شکسته.ماشینش سه بار موتور سوزونده.به خاطر الواطی مادرش, خواهر/ برادراش رو بزرگ کرده.و یکی از همین برادرا چند روز پیش زده توو گوشش برای اینکه بهش گفته چک شوهرشو /سوای اون چهل برگ چکی که خرجشون کرده /پاس کنه تا بتونه وام بگیره.بعد از ده سال انبارداری توو کارخونه چینی وقتی داشته کمی سرپا میشده به خاطر تغییر مدیریت اخراج میشه.الانم که توو انبار گیر کربلایی افتاده و با هر داد و بیدادش بغض میکنه.خب منطقی و طبیعیه که این آدم میگرن عصبی داشته باشه. افسردگی بگیره و تحت نظر دکتر باشه.اینا فقط بخشی از سرگذشتشه که توو ماشین موقع رفت و برگشت از شرکت برام تعریف کرده.

میفهمم دردشو/تنهاییشو/طرد شدنشو.اما چی میتونم بهش بگم؟اصلا چی دارم بهش بگم؟ته دردامم که بهش بگم با یکی از بدبختی های اون قابل مقایسه نیس.مثلا بگم چون ماهی اون روز برام غذا نپخته بودو من تا شب گشنه موندم تا یه هفته ظرف نشستم؟یا بابام صبح بلند نمیشه برام نون تازه بگیره من غر میزنم؟یا چون پولم نمیرسه یه تومن پول پیراهن بدم غصه میخورم؟یا چطوره بگم شنیدی دنی آلوز رفته یوونتوس؟؟من از شدت شنیدن این خبر اونقدر حرص خوردم که فقط دم کره لیمو نعنا تونست آرومم کنه؟یا این چندماه که اومدم سرکار فک میکنم از کلی کار کرده و نکرده عقب افتادم؟ مثل بز نگاهش میکنم و لبخند میزنم و میگم چه میشه کرد؟اتفاقای زندگی ان حالا مال شما یکم شور شده.با خودش چی فکر میکنه از این حرف من؟جز اینکه تایید کردم نافشو با بدبختی بریدن؟بلد نیستم بهش بفهمونم آدم خوبی رو برای درددل کردن انتخاب نکرده.منی که سرتاپا به قول ماهی مجسمه سنگم و فقط میتونم این زن درآستانه سی سالگی رو نگاه کنم و بگم خوبه که حداقل زندگی تو یه هیجانی داشته..

$ همکلام شدن باهاش همونقدر سخت و دردناکه که تماشا کردن گریه ماهی پای ماه عسل علیخانی.

اثر انگشت های شما  (۲)

۱۰ ژوئن ۱۶ ، ۱۱:۱۹ فاطیما کیان
آخ قلبم ...
خدا کمکش کنه ...
پاسخ:
بیشتر برام عجیبه تا ناراحت کننده..چرا آخه؟
واى عزیزم چقدر رومانتیک وسکسى .توأمان.
شماهم یه خورده ازرازموفقیت شگفت انگیزتون میگفتید.
ازاون دورنماوافق طلایى آرزوهاتون.
اونوقت درحالى که سیم برق رامیکنه توحلقش ازطبقه147خودشو پرت میکنه پایین.
پاسخ:
خب الان مسخره کردی که چی؟
به من ربطی داره که اون همه بدبیاری اورده توو زندگیش من یک هزارمشم نکشیدم که یه دونش کافیه تا روونه ام کنه رو پشت بوم.
اون میتونه براش میاد!
من نمیتونم نمیاد اما  در حد چسناله های خرده بورژوازی که دیگه حق دارم.

ارسال اثر انگشت

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">